ماتیکان

متفاوت داستان بخون !

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تهیدست» ثبت شده است

 

 

درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.

کریم خان گفت: این اشاره‌‌های تو برای چه بود