درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... یکشنبه 4 بهمن 1394 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
بنام خدای خودم دیگه حتی حوصله نوشتن هم ندارم ، گاهی فک میکنم مینویسم شاید روزی بخونه ولی از خوندن خبری نیست هر روز با دوست داشتنش بیشتر غرق فکر و خیال میشم. دیروز که از در مورد مسائل خصوصی و روابطش پرسیدم گفت به تو ربطی نداره و نهایتا به این جمله ختم شد که اگه جوابتو میدم صرفا بخاطر خواهش و اصرارهات هست. دلم از این حرفش شکست.... کاش میزاشت توی رویاهای خودم فکر کنم که دوست داره جوابمو بده خیلی حس بدیه که یه نفر بگه واسه اصرارات باهات حرف میزنم دوشب قبلش بیرون دیدمش. رفتیم یه کافه. شال گردنی رو که دوسال پیش براش برای ولنتاین بافته بودم بهش دادم. تشکر کرد.... نمیدونم دوست داشتش یا تشکرشم فقط از روی احترام بود فکرم مشغوله 4ساله مشغوله تمام این مدت درگیر بودن و نبودنشم حالا شدم یه دختری که در آستانه 30 سالگی هست ولی هنوز غرق رویاهاش هست 4سال از خدا خواستم بهم صبر بده ولی نتونستم صبوری کنم ولی حالا میخوام که بهم یه جوری حکمت کارهاشو نشون بده دلم یه اتفاق خوب میخواد با تمام این حرف وحدیث ها دلم روشنه دلم امیدواره نمیدونم چرا...... نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||