درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... جمعه 6 اردیبهشت 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
سکانس اول: امروز پیشت بودم، برخلاف همیشه، برای اومدنم هیچ نه و نویی نیاوردی، متفاوت با چیزی که فکر میکردم برخورد کردی...یه روز خوب بود، وقتی که پیشت هستم نگران لحظه هایی میشم که دیگه نتونی کنارم باشی... مرسی که خوب بودی، مرسی که مهربون بودی، مرسی که اونجوری بودی که دوست داشتم... راستی عجب قرمه سبزی درست کرده بودیا. کلی خوشمزه شده بود. خودمو به یه ناهار خوشمزه با دستپخت تو دعوت کردم... دوستت دارم سکانس دوم: مامن گفت نماز و ماچ کردی گذاشتی کنار؟؟؟؟ گفتم یک خط در میون میخونم، ناخن دستم لاک داشت... مامان گفت یه وقت خدا هم تو رو میزاره کنارها!!! نمیخوام خدا کنارم بزاره، عذاب وجدان دارم برای روزهایی که نماز نخوندم. خدا بهترین دوستمه. اگه نباشه پس کی هوای منو داشته باش... سر در گمم، خدایا باید به خودم بیام.....
نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||