درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
صبح ساعت 6.45 هراسون از خواب بیدار شدم که ای وای من خواب موندم و نتونستم بیام پیشت و تا بری سفر و برگردی دلم تنگتر میشه. بهت زنگ زدم دیدم ای بابا تو که توی رختخوابت خوابتر از منی. با تاخیر اومدم پیشت، از اون روزهایی بود که دوست داشتنی بودی. اولش به قول تو عالـــــــــــــــــــــــــــــــــــِی بود عالی. بعدشم عالــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی تر بود. نمیدونم چرا همیشه وقتی پیشتم ترس از دست دادنت رو دارم. ترس روزهایی که همین دیدار ساده هم نباشه. ترس نبودن بهترین دوست. ترس اینهمه وابستگی. بعضی وقتها دلم خیلی میشکنه از حرفات. اما میدونم همه اش بخاطر حساسیت بیش از اندازه منه. مهربون بمون. مهربون برای من بمون. سفرت بخیر مسافر، الان داری کلی خوش میگذرونی، تا شنبه که برگردی باید قول بدم که خوب باشم. دوستت دارم...
نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||