درباره وبلاگ


می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!

مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود
درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال...
صفحه نخست             تماس با مدیر           پست الکترونیک               RSS                  ATOM
پنجشنبه 30 آبان 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
بنام خدا جونیییییی

امسال بهترین تولد زندگیم تا بحال بود.
شب تولدم همش دوست داشتم بهترین دوست ببینمتم یا دعوتم کنه بیرون یا ...
ولی فقط و فقط یه تبریک خشک و خالی فرستاد!!!
چقدر گریه کردم، چقدر غصه خوردم بماند!!!

صبح بیدار شدم و به اس ام اس تبریکای بچه ها جواب دادم، قرار بود عصری با دوستم برم دکتر که آزمایش بده، کلی نگرانش بودم، به بهترین دوست گفتم امروز که روز تولدم باهام مهربون باش و به حرفم گوش بده، کمی هم باهام راه اومد، ولی مخش رو خوردم اینقدر گفتم بیا بریم بیرون و ...
و اون هم گفت کار دارم، وقت ندارم و ...

خلاصه کلی غصه دار، حاضر شدم که با دوستم برم دکتر، ما هی رفتیم هی این خانم گفت بزار خواهرم بیاد آزمایشمو بده و ...
هی مارو توی خیابون ولیعصر بالا و پایین کرد.

و اخر سر گفت بیا بریم سفره خانه خواهرم اونجاست.
رفتن به سفره خانه همانا و دیدن 17 -18 تا دوست با یک کیک تولد !!!!

وای شوکه شدم، اصلا توقع نداشتم اینجوری سورپرایزم کنن...
خواهرم شوهرش دوستام، همکارام و ... و از همه مهمتر بهترین دوست

وای خدایا باورم نمیشد، هیجان زده، دیدن بهترین دوست توی اون جمع بهترین سورپرایز بود.
ازش شرمنده شدم و ممنون که برخلاف فکرم، به فکرم بود...خلاصه یه شب خوب و بعدش هم شام و ....

امروز رفتم پیش بهترین دوست، گفت قسمتی از کادوت مونده که اون روز فک کردم خوب نیست بیارمش، یه سری دیوار کوب سفالی هم بهم هدیه داد و من ممنون از اینکه به یادم بوده، خواهرم همش میگفت اینقدر عجله نداشته باش و زود قضاوت نکن اما من...

ببخشید بهترین دوست، ولی عالی بود، ممنونم دوست خوبم




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


 
   
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic