درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... یکشنبه 22 دی 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
دیروز رفتم پیشش، با توجه به اینکه کلی گفت کارهات مثل مزاحم ها میمونه و اذیتم میکنه و ....، بازم روی پروییم رو سفت کردمو رفتم.
واقعا از دیدنش خوشحال میشم. اما اون حس منو درک نمیکنه. با کمال وقاهت بهش گفتم چرا با من ازدواج نمیکنی، گفت منو تو با هم اختلاف دارریم. امکان نداره بتونیم با هم زندگی کنیم. خلاصه که گفت نه دوست نه ازدواج، برو به زندگیت برس، هر وقت ازدواج کردی، بهم خبر خوشحالی دادی، اونوقت باهات دوستم و حرف میزنیم. الانم که دارم مینویسم حالم سنگین میشه. چطوری دلش میاد این حرفو بزنه در مورد من چی فک میکنه که ازدواج کنم اونم الان به این سرعت.... خدایا شکرت، این چه کارهایی هست که با دلم میکنی، من واسه بهترین دوست، واسه بودن و موندن و دیدنش خیلی چیزا از وجودمو دادم، اما ... خیلی راحت فراموش میکنه یا بهتره بگم فراموش کرده چطوری میتونه به من بگه برو با یکی دیگه در ثورتی که 10 روز هم از آخرین ارتباط ما نمیگذره... من همه ی روزها رو مرور میکنم برای غرق شدن توی اون اما اون سعی میکنه فراموش بشه میخوام یه مدت بهش اس و زنگ نزنم، شاید دلش واسم تنگ بشه البته بعید میدونم اینقدر گند زدم که راهی برای جبرانش نیست... خدایا تو که همه کاری از دستت برمیاد بهم بدش نمیخوام با کسی دیگه باشم و به بهترین دوست فک کنم. یکم منو دریاب خدای مهربون، من ازت دور میشم ولی تو ببخش و هوامو داشته باش. نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||