درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... یکشنبه 5 شهریور 1396 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
آخرین ماه های سی سالگی رو دارم میگذرونم شاید هیچ وقت فک نمیکردم تا این سن بدون یک همدم خوب باشم وقتی با علی دوست شدم ، تصور اینکه روزی نباشه محالترین تصورم زندگیم بود، ولی اتفاق افتاد و به دست سرنوشت چرخه دوستی ما هم رو ب بدی ها چرخید بعد از اون عباس وارد زندگیم شد بهترین دوست، بهترین حس، بهترین ادمی که هیچ وقت کسی رو تا اون حد نتونستم دوست داشته باشم 25 سالگی اومد و اخرین دیدارم باهاش تولد 30 سالگی شد رفت ولی هنوز ک هنوزه حسش میکنم و نمیتونم فراموشش کنم توی این روزا همش به این فک میکنم که حکمت خدا چیه، چرا بعضی ها عاشقانه زندگی میکنن بعضی ها جدا میشن و بعضی ها هم بهترین روزهای جوانی رو محکم ب تنهایی گذروندن هستن کاش خدا بخونه و ببینه و دل های همه ما تنها رو اروم کنه میترسم از اینده ای که توش تنهایی باشه میترسم و نگرانم ولی بازم توکلم به خودش هست، اگه تنهایی رو رقم بزنه قطعا خودش هوامو داره.... خدای خوب روزهای تنهایی، دمت گرم ک هستی...
نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||