درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... سه شنبه 13 تیر 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
صبح که از خواب بیدار شدم ، پشیمون از کار دیروزم که چرا رفتم اونجا، چرا زنگ زدم، منکه قرارم این نبود، خلاصه کلی از کاری که کردم پشیمون هستم، گاهی وقت ها گیر میدم به یک چیز اساسی، ول کن هم نیستم، دیروز هم اینجور شده بود. خدایا چرا اینقدر من احمقانه برخورد میکنم، یکی نیست بگه بمیر، بذار درست برخورد کنی، یارو الان میگه دختره دیوانه هست... هم شخصیتت رو لگد مال میکنی، هم اعصاب خودت و بهترین دوست رو خورد میکنی، هم گند میزنی به همه چی، تو که توی فکرت این چیزا نیست، پس بهتره مثل آدم برخورد کنی. خلاصه این تمام درگیری های من از وقتی بیدار شدم بود تا زمانی که برسم شرکت. خدا آخر عاقبت هممون رو بخیر کنه !!! نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||