درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... شنبه 24 تیر 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
نمیدونم چی شد که یهو نظرش عوض شد، شاید فکر میکنه من وابستگیم بهش بیشتر میشه، حرفاش واسم جالبه، چیزی که ازم میخواد کاملا نامعقول هست، میدونه که انجامش واسه من امکان نداره، واسه همینم این شرط رو گذاشت. نمیدونم انگار هر چی بیشتر میفهمه وستش دارم، بیشتر سنگ جلوم میندازه. نمیدونم چرا خسته نمیشم و بیخیال، انگار هر چی میگه من همشو راحت گوش میدم بدون خم به ابروم. امروز میگفت تو غرورتو دیگه ترکوندی!!! اما واسه من مهم نیست، مگه غرور آدم واسه کی هست، واسه وقتی هست که واسه کسایی که دوست داری بشکنیش، در برابر کسایی هم که لازم هست ازش استفاده کنی. بهم میگه تو به صورت غیر مستقیم میگی من شوهر میخوام!!! آخه من اگه دردم شوهر کردن بود که بودند کسایی که از خداشون باشه با هم ازدواج کنیم و خانواده ام هم راضی بودن و من گفتم نمیخوام!!! حالا بهترین دوست فکر میکنه من دنبال شوهر هستم، یا وقتی میگم دوستت دارم، یعنی بیا با من ازدواج کن. ای بابا بهترین دوست، تو از کجای دل من خبر داری آخه که اینجوری فکر میکنی، هر دختری مهربون باشه یعنی فکرش چیز دیگه هست!!! بهترین دوست با تو به من خوش میگذره، فکر کردن به تو منو آروم میکنه، فقط و فقط همینه... نه میخوام بهم محبت کنی، نه میخوام دلبسوزونی، نه میخوام منو بگیری، میخوام بهترین دوستم باشی که حداقل من از تو خیلی چیزا رو یاد بگیرم واسه زندگیم، همونجور که تا الان یاد گرفتم و ازت خوشم اومد، تو هر وقت دوست داشتی ازدواج کن یا دوست بگیر، من نمیگم من میخوام که مال من باشی، دوستت دارم به اندازه تمام خوبی ها
نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||