درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... شنبه 4 آذر 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
امشب شب تاسوعاست، مثل همیشه با مامان حاضر شدیم و رفتیم هیئت. چقدر به حضور توی چنین فضایی نیاز داشتم، مداح میگفت امشب شب حضرت عباس هست و از ته دل صداش کنی بی جواب نمیذارتت. اینو که گفت اشک من درومد، نمیدونم، خیلی باهاش حرف زدم، خیلی دلم شکسته بود، انگار گریه های امشب کمی سبکم کرد، نمیدونم چرا میون گریه هام به بهترین دوست اس ام اس دادم که اومدم هیئت و گله و شکایتت رو دارم به حضرت هم اسمت میکنم... امشب واسه دلم خوب بود، از حضرت ابوالفضل حاجت های دلمو خواستم، و فقط واسه بی وفایی ات گریه کردم، نگفتم چرا و نه ... خدایا دوستت دارم، بهترین دوست تو رو هم دوست دارم، ابوالفضل العباس تو رو عاشقانه دوست دارم، هیچ شب تاسوعایی مثل امثال برام نبود، حتی شنیدن اسمت هم دلم رو میلرزوند. تو رو به امشب قسم که همه ی مسلمون ها و مومنین رو حاجت روا کن، من رو هم اگه شایسته هستم یک نگاه بنداز....
نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||