درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... جمعه 9 تیر 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
سلام دیروز اصلا فرصت نکردم بیام بنویسم، بالاخره اساس کشی کردیم و اومدیم خونه جدید، ولی کلی خسته شدیم،دیشب کلی با خودم کلنجار رفتم که بیام نت و برات بنویسم اما تو همین فکرها بودم که خوابم برد دیگه. الان دیدم تا موقع استراحت ظهر هست، بیام و یک سری به اینجا بزنم. داشتم به این فکر میکردم که چرا اصلا میام اینجا و مینویسم ، شاید به نظر خیلی بچه گانه و احمقانه بیاد، اما من با همین نوشتن هم حس خوبی دارم، انگار که تو نوشستی و داری میخونی. چهارشنبه شب خیلی کلافه شده بودم، انگار کل فکرم شده بود تو ، خوابم نمیبرد، به هر چی که فکرش رو بکنی فکر میکردم ولی باز برمیگشتم سر خان اول که فکر با تو بودن بود. مونده بودم پاشم فیلم بذارم، بازی کنم و... که فقط این افکار از ذهنم بره بیرون. خیلی بد بود، انگار گاهی اوقات علاوه بر روح و احساس، بدن آدم هم به خیلی چیزا عادت میکنه و تا برگشتن به حال و روز اولیه خیلی زمان نیاز داره. خلاصه اینم از امروز ما. نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||