درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... جمعه 17 آذر 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
امشب مشغول تمیز کردن اتاقم بودم که دوستم زنگ زد و حال و احوال کرد، یکسالی بود عقد کرده بود و امشب بهم خبر داد زندگی مشترکشون رو با یک سفر به مشهد آغاز کردن و حالا سر خونه زندگی خودشه... خیلی خوشحال شدم از اینکه خوش و خرم بود، چقدر زود بزرگ میشیم، انگار 4-5 سال پیش بود که توی خوابگاه میزدیم توی سر و کله ی همو و با مسخره بازی و خنده روزها رو میگذروندیم... حالا هر کس شهر خودش درگیر کار و زندگی خودش شده. خلاصه که کلی خوشحال شدم و براش آرزوی خوشبختی و سلامتی دارم
نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||