درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... دوشنبه 30 بهمن 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
با کلی ذوق رفتم واسه ولنتاین واسش کادو خریدم، البته میدونم که چیزایی که خریدمو هم دوست نداره، ولی برای انتخابش زمان گذاشتم. یک ماه التماس کردم عکست رو بده میخوام نداد، همون عکسی که داشت رو دادم واسش بزرگ کردن، خلاصه ذوق داشتم، با اینکه تا حالا کوچکترین هدیه ای و یادگاری ازش نگرفتم، عاشق اینم که بهش کادو بدم. این 4 امین بار هست که توی این یکسال هدیه میدم و اون استقبال نمیکنه. فکر کن چند روز از ولنتاین گذشته ، اما هنوز کادوش توی کمد شرکت داره خاک میخوره. برای نیومدن کلی بهانه شلوغ بودن سرش رو میاره. برای اینکه واسش هم نفرستم شرکت، کلی بهانه میاره که اومدم میدی بهم... دلم برای خودم خیلی سوخت. خیلی خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی.... خدایا شکرت نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : سه شنبه 24 بهمن 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
احساس میکنم حداقل گفتن دوستت دارم یکم آرومترم میکرد، یکم دلخوشترم میکرد، اما... اما حالا منع شدم از گفتن دوستت دارم، گیریم که نگم دوستت دارم، اما من که قلبا دوستت دارم، شاید لفظی دیگه نگم، اما قلبم پر هست از دوست داشتن تو!!! تو که نمیتونی بفهمی، یعنی راهی برای امتحان قلبم نیست، از یک چیزی هراس دارم، از فکرش هم هراس دارم، نمیدونم اگه اتفاق بیوفته چیکار میکنم... خدایا من دوستش دارم، تو میدونی که دوستش دارم. دیشب زل زدم به عکست، کلی باهات حرف زدم، کلی هم گریه کردم، بعد بوس ات کردم و خوابیدم، اما برخلاف همیشه به خوابم نیومدی!!! شاید نیت کردی که از خوابت هم منع بشم.... قلب من کوچیکه، کاش هوای قلبمو داشتی...
نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : شنبه 21 بهمن 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
برام شرط گذاشته دوستش نداشته باشم، تا بتونم پیشش کار کنم... یعنی فکرم درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه برم پیشش میتونم کار کنم؟؟؟؟؟ دوست داشتن با کار قاطی نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی به صلاح هست؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا من هنگ هنگ هستم، تو خودت بگو چیکار کنم. من الان داغم نمیدونم چی درست هست چی غلط. همه چی دست تو ای مهربون من نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : چهارشنبه 11 بهمن 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
باهاش حرف زدم، گفت تو توکلت به خدا کم شده، راست میگه توکلم به خدا کم شده، انگار میخوام همه چیز رو خودم به دست بیارم، اصلا هم نمیگم خدایا توکل به تو.... ولی میخوام باز هم به مهربونم توکل کنم. خدایا خودت از پنهون و آشکار من با خبری، شاید بنده ی لایقی نبودم برات ، اما تو حواست به من باشه. توکل به تو ای مهربانترین مهربان ها نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||