درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... یکشنبه 28 آبان 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
رفتارت باهام خیلی بد شده، انگار یک موجود اضافی هستم که فقط یکجوری میخوای تردش کنی، انگار از قصد کاری میکنی که عصبی بشم و در نهایت کارهایی که دوست نداری رو انجام بدم و بهم بگی دیوانه... خدایا دلم گرفته از این همه نامهربونی، چرا حس کردم اگه هر چی میخوای قبول کنم بهت نزدیکتر میشم، اما انگار برعکس شد. انگار قبول کردن خیلی کارها باعث بی ارزشتر شدنم شد. در نهایت هم تو گفتی کاری نکنم که دوباره بخوای اشتباهی بکنی!!! یعنی تا الان همه ی کارها اشتباه بود، حالا که تو فهمیدی اشتباه هست، حالا که یک شخص جدید توی زندگیت هست، حالا دیگه من شدم اشتباه و باید بهم بی محلی کنی... قلبم درد میکنه، تنم بی حس شده، چشمام پر اشک از این همه نامهربونی... نمیدونم بگم ازت میگذرم یا بگم نه ازت ناراحت و دلگیرم نمیدونم بگم امیدوارم هیچ وقت هیچ عزیزی باهات سردی نکنه یا بگم امیدوارم طعم سردی رو بچشی نمیدونم بگم قلبم رو شکستی قلبت رو بشکونن یا بگم امیدوارم هیچ وقت کسی قلبت رو نشکونه نمیدونم بگم در حقم نامردی کردی امیدوارم نامردی کنه بهت، یا بگم امیدوارم هیچ وقت بهت نامردی نکنه نمیدونم... اما چرا میدونم میدونم دوست ندارم قلبت بشکنه دوست ندارم کسی که دوستش داری تردت کنه دوست ندارم احساست به بازی گرفته بشه دوست ندارم مثل من غصه داشته باشه دلت دوست ندارم نامردی ببینی میدونم که خیلی دوستت دارم و همه ی تلخی هایی که ازت میبینم و میشنوم همش به خاطر اینه که دوستم نداری. میدونی که دوستت دارم زیاد میدونی که حسرت میخورم به کسی که کنارت هست میدونی که ته قلبم پاک و صادقه خریت محض که کسی رو که دوستت نداره دوست داشته باشی اما من دوستت دارم زیــــــــــــــــــــــــــاد نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : شنبه 27 آبان 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
امشب شب تولدمه. 26 سال از عمرم مثل برق و باد گذشت، یکسال از روزهای زندگیم فقط با فکر بهترین دوست گذشت و نتیجه اش چیزی جز گریه واسم نبود. یکی وارد زندگیت شده که نمیدونم خوبه یا بد، نمیدونم دوستش داری یا نه، نمیدونم دوست یا مورد ازدواج... فقط میدونم یکی هست که شاید بیاد توی قلبت و اون وقت قلب من کامل میشکنه، خودت میدونی چیکار کردم، چی کار کردی، وقتی میگی دست از سرم بردار، وقتی میگی نخواه ازم واست وقت بزارم، وقتی میگی .... انگار یکی داره قلبم رو از اعماق وجودم میکشه بیرون، انگار که داره از تپیدن می ایسته، واسم خیلی سخته که چند روز پیش ... و امروز این حرف ها رو بشنوم. خدایا تو که او بالایی، تو که داری میبینی، یکجوری تمومش که بیشتر از این نشکنم، دیگه نمیتونم و کشش ندارم. قلبم درد میکنه از این همه بی مهریش، از این همه نامردیش در حقم... امشب بهم میگه از دوستم پرسیدم که اگه من با کسی باشم نظرت چیه، گفته راضی نیستم!!! این حرف یعنی چی، یعنی تو برو کشکت رو بساب تو کیلویی چندی... من انتظار شب تولدش رو میکشیدم و دوست داشتم زودتر بیاد بهش تبریک قشنگ بگم، بهش هدیه بدم و بفهمونم که دوستش دارم... اما اون جز اینکه امشب اشک منو در آورد، یک اس ام اس داد که هدیه ای که ارزش تو رو داشته باشه پیدا نکردم واست بخرم، ولی خوب سالروز تولدت مبارک !!! فکر میکردم حداقل یک اس ام اس زیبا برای تولدم بهم بده، فکر میکردم با یک متن قشنگ خوشحالم کنه اما ... دیگه میخوام بیخیال باشم، انگار هر چی بیشتر بهش توجه میکنم، بیشتر ازم میخواد دور بشه، کلا اشتباهم اینه که خیلی برای یک نفر انرژی میزارم... خدایا توکلم به تو هست، تو روی خوش زندگی رو بهم نشون بده... دوستت دارم خدای من دوستت دارم بهترین دوستم نوع مطلب : متن های زیبا، برچسب ها : لینک های مرتبط : دوشنبه 15 آبان 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
عزیزم بهترینم قشنگترین لحظه های من زاد روزت نه یک بار نه دوبار بلکه هزاران با مبارک خیلی خیلی خوب کاری کردی به دنیا اومدی زمینی شدنت مبارک بهترین دوستم برات آرزوی بهترین ها رو دارم نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 12 آبان 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
آذر که بیاد یکسال تموم میشه که میشناسمت، که دوستت دارم و دوستم نداری، که بهت فکر میکنم و بهم فکر نمیکنی، یکسال میشه که توی رویاهای خودم باهات خوش بودم و توی واقعیت چیز دیگه ای بود... بهم گفتی با یک دختر دیگه ارتباط داری، دوست نداشتم بشنوم که تو با دختر دیگه ای حرف میزنی، خوش میگذرونی و ... تو به فکر زندگیت، من به فکر زندگی با وجود تو... 15 آبان تولدت هست، هدیه ات رو خیلی وقت هست خریدم و گذاشتم رو میزم و منتظر رسیدن روز تولدت، اما تو بهم گفتی اصلا واسم مهم نیست که کسی به یاد روز تولدم بوده یا نه،... در ظاهر خوبم، اما در باطن خرابم، هر روز هم خرابتر میشه... فقط توکلم به خدا هست. نوع مطلب : متن های زیبا، برچسب ها : لینک های مرتبط : |
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||