درباره وبلاگ می نویسم... می نویسم از تو برای تو و دور از تو .... بدون هراس از خوانده شدن... بگذار همه بدانند... می نویسم برای تو... برای تویی که بودنت را... نه چشمانم میبیند... و نه گوش هایم می شنود... و نه دستانم لمس می کند... تنها با شعفی صادقانه ... با دلم احساست می کنم... !!!! مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه آرشیو وبلاگ نویسندگان آمار وبلاگ
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال... شنبه 21 مرداد 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
یازده روز هست که نیومدم برات بنویسم، شاید اینقدر مشغول بودم مجالی برای نوشتن نداشتم. بهترین دوست، اومدم بگم خیلی دلگیرم، وقتی گفتی تصمیم به رفتن داری، یک غم اومد توی دلم، همیشه اگه نمیدیدمت هم حس حضورت دلگرمم میکرد، اما حالا که گفتی میری و شاید هم بر نگردی دلم به اندازه ی کل دنیا گرفته... شاید درست این باشه که کم کم از وابستگیم بهت کم کنم، اگه اینکار رو نکنم به حتم روزی که بری من میمیرم. اما کم کردن دوست داشتنم هم کار مشکلی هست!!! نمیدونم به دلم چی بگم، که حالیش بشه نباید دوستت داشته باشه!!! بهترین دوست خیلی دوستت دارم، خیلی دلم هوات رو میکنه، خیلی بهت فکر میکنم، اما از خدا میخوام محبتت رو از دلم کم کنه حالا که محبت من توی دل تو زیاد نمیشه!!! دوستت دارم بدون هیچ دلیلی!!!! نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : دوشنبه 9 مرداد 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم! ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش! دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم! حتی برایش لالایی بخوانم، وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان! درست می شود!درست می شود! اگر هم نشد به جهنم… تمام می شود… بالاخره تمام می شود…!!! نوع مطلب : متن های زیبا، برچسب ها : لینک های مرتبط : دوشنبه 9 مرداد 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، برچسب ها : لینک های مرتبط : جمعه 6 مرداد 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
سلام به دل گرفته ام، دلم میخواد فقط بنویسه، از چی و از کجا نمیدونم... بعضی از اتفاقات آدم رو دلگیر میکنه، نه از افتادن اون اتفاق، از یادآوری خیلی چیزا،آخ خدا جونم، نمیدونم بریدم، نمیدونم کم آوردم، نمیدونم چم شده، فقط دلم گرفته... چی میشد دلم هر چی میخواست میتونستم واسش فراهم کنم. ساعت 3 صبح هست، خوابم که نمیبره هیچ، اینقدر فکر میاد توی مغزم که کلافه ام میکنه!!! ای کاش دنیا واسه ی همه دار مکافات بود، ای کاش میشد به چشم دید و لمس کرد... نمیدونم قاطی کردم یا آمپر چسبوندم، یا از دلم هست که اینجور شدم. خیلی فشار روم هست، فقط از خودت توان میخوام، تو میدونی من چی میگم، چه کمکی میخوام، پس خودت فریاد رسم باش خدای بزرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــ من دلگیرم از این شهر سرد، این کوچه های بی عبور... آخر یک شب این گریه ها سوی چشم هام رو میبره.... نوع مطلب : برچسب ها : لینک های مرتبط : یکشنبه 1 مرداد 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
یکشنبه 1 مرداد 1391 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
|
||
برچسب ها
پیوندها
آخرین مطالب
|
||