درباره وبلاگ


می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!

مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود
درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال...
صفحه نخست             تماس با مدیر           پست الکترونیک               RSS                  ATOM
جمعه 11 فروردین 1396 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
سلام
خدای مهربونم امشب شب آرزوهاست
ازت میخوام ارزوی همه رو براورده کنی، البته اونایی که به حکمت و مصلحتت هشت
ازت میخوام هیچ دلی نگیره، هیچ چشمی گریان نشه و غصه از زندگی تمام آدم ها دور باشه

خدا جونم آرزوی منم که میدونی، کاش بهش یه نیم نگاه بندازی و اگه لطفت رو شامل حالم کنی و براورده ش کنی که یک دنیا ممنونت میشم
خدا جونم یه اخلاق درست و حسابی هم بهم بده، خودت آرامش و صبر رو وارد زندگی و وجودم کن، ایمانت رو از دلم نبر ، تمام دعواها و قهرایی که باهات میکنم رو ببخش و همش رو بزار رو حساب اینکه جز تو با هیچ کسی اینقدر راحت نیستم که باهاش دعوا کنم و بعدم ازش بخوام حالم رو خوب کنه


خدای ارزوی براورده شدن اروهای خوب تمام آدم ها و دوستام رو دارم
خودت حال دل هممون رو همیشه خوب کن
مرسی که هستی و میشنوی
دوستت دارم خدای خوبم



نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 12 تیر 1395 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
دقیقا پنج شنبه هفته پیش از برخوردش به شدت ناراحت شدم
دیگه انگار لبریز شده باشم
زدم به سیم اخر و هرچی تو دهنم میومد رو گفتم
طبق معمول و کار همیشگی شروع کردن به بلاک کردنم توی تلگرام و اس ام اس و خط تلفنم
با گوشی خواهرمم هر چی ارسال کردم بلاک کرد
این دفعه انگار بهم برخورد کارش
باورم نمیشه از دوشنبه که از بلاک در اورد تا امروز که جمعه هست فقط امروز بهش پیام دادم
که البته اونم منتهی به این شد که محترمانه بهت میگم پیامی نده
خیلی راحت منو قضاوت میکنه و میگه با همه دعوا داری
واقعا یه دفعه هم با خودش فکر نمیکنه که چرا فلانی با من دعوا داره
عایا من باهاش به خوبی و درستی رفتار کردم و باهام دعوا اره یا نه اونو جری کردم که دعوا داره
امروز بهش گفتم مطمئن هستم که دیگه بهت پیامی نمیدم
دروغ گفتم، خودمم میدونم که همچین اتفاقی نمیوفته و من بازم بهش پیام میدم و بازم جوابی نمیده
نزدیک 5 سال شده
من در آستانه 30 سالگی و 5 سال از بهترین روزهای عمرم رو با ناراحتی و گریه سر کردم
نمیدونم چرا کرمم گرفت ای دی تلگرامش رو سرچ کردم، دیدم یه وبلاگ داره و داخلش به دخترایی که نظر دادن ای دیش رو داده گفته این تلگرامم هست
ناراحت شدم که من بتش کردم و فک کردم اون بهترین ادم روی زمین هست ولی....
ولی به چشم خودم مخ زدن هاشو دیدم، به چشم خودم نگاهش که دنبال دیگران رفته رو دیدم...
ولش کن غیبتش رو نکنم اصن
دلم ازش گرفته، امروزم بهم گفت دل خوشی ازت ندارم، نمیدونم چرا هی تکرار میکنه
واقعا بدترین حس دنیا هست یکی رو دوست داشه باشی و اون فقط بکوبه تو سرت و تردت کنه
نمیدونم حکمتت چیه خدا، ولی من دیگه بریدم، خودت یه نگاهی به زندگیم بنداز، جداقل هر جوری که میدونی ارومم کن
دقیقا از 23 سالگی هر روز فقط با خیلی برخوردا عصبی تر  شدم
خودت به قلبم و زندگیم ارامش بده




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 4 بهمن 1394 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
بنام خدای خودم

دیگه حتی حوصله نوشتن هم ندارم ، گاهی فک میکنم مینویسم شاید روزی بخونه ولی از خوندن خبری نیست
هر روز با دوست داشتنش بیشتر غرق فکر و خیال میشم.
دیروز که از در مورد مسائل خصوصی و روابطش پرسیدم گفت به تو ربطی نداره و نهایتا به این جمله ختم شد که اگه جوابتو میدم صرفا بخاطر خواهش و اصرارهات هست. دلم از این حرفش شکست....
کاش میزاشت توی رویاهای خودم فکر کنم که دوست داره جوابمو بده
خیلی حس بدیه که یه نفر بگه واسه اصرارات باهات حرف میزنم
دوشب قبلش بیرون دیدمش. رفتیم یه کافه. شال گردنی رو که دوسال پیش براش برای ولنتاین بافته بودم بهش دادم.
تشکر کرد....
نمیدونم دوست داشتش یا تشکرشم فقط از روی احترام بود

فکرم مشغوله
4ساله مشغوله
تمام این مدت درگیر بودن و نبودنشم
حالا شدم یه دختری که در آستانه 30 سالگی هست ولی هنوز غرق رویاهاش هست
4سال از خدا خواستم بهم صبر بده ولی نتونستم صبوری کنم
ولی حالا میخوام که بهم یه جوری حکمت کارهاشو نشون بده
دلم یه اتفاق خوب میخواد
با تمام این حرف وحدیث ها دلم روشنه
دلم امیدواره
نمیدونم چرا......




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


بعد از یکسال دوباره اومدم بنویسم

شاید دوباره دلم پر شده و لبریزم
میتونم بگم سال 93 به تمام معنا یکی از بدترین سالهای عمرم تا الان بود
بعد از اتفاقی که پارسال برام افتاد شاید خیلی حساس تر و عصبی تر شد
گاهی به خودم حق میدم. گاهی از خدا گلایه میکنم. گاهی خوشحالم و گاهی ناراحت
خودم نمیدونم چمه فقط میدونم که بی طاقت شدم. از عالم و ادم طلبکارم.
انگار چون اتفاقاتی که دوست داشتم نیفتاده بقیه مقصرن...

گاهی فک میکنم چقدر دارم به خودم بدی میکنم. اما حاضر نیستم خودمو دوست داشته باشم.
مثل اون که حتی وقتی با دختر عمه م ارتباط داشت خیلی راحت گفت میخواستم باهاش ازدواج کنم مگه چیه...
وای که از نوشتنش هم قلبم میگیره...
از یاداوری خیلی چیزا قلبم درد میگیره...
اون وقت من کنار ... نشسته بودم و اون عاشقانه حرف میزد و من به بهترین دوست اس ام اس میدادم.
عشق اون منو دیوانه کرده و هیچ جوره قبول نمیکنم که احساس یکطرفه فقط زجر دادن خودم....

خدایا نمیدونم حکمتت چیه فقط خیلی خسته م
از همه چی دلگیرم
یه فکری به حالم بکن
من از بنده های صبورت نیستم....




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


یکشنبه 23 آذر 1393 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
نمیخوام غر بزنم
نمیخوام آه و ناله کنم
نمیخوام ناشکری کنم
ولی خدا صبر من زیاد نیست
خودت بهم صبر بده
بهم بفهمون که تو صلاح منو میخوای
بهم بفهمون که تو بهترین ها رو برام میخوای
حتی وقتی چیزایی که دوست دارم رو ازم میگیری

خدایا من تو رو با تمام حرفایی که میزنم و شکایت هایی که میکنم خیلی دوست دارم
چون به تو تکیه کردم و هیچی رو به زور ازت نمیخوام و میدونم اگه تو نخوای و من به زور ازت بخوام عاقبت خوبی نداره
این نا امیدی و یاس رو ازم دور کن
یه روحیه شاد میخوام
یه دوست خوب میخوام
هوای منو داشته باش




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


چهارشنبه 9 مهر 1393 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
دیروز تو اوج گریه باهات خیلی بد حرف زدم خدا جانم
نمیدونم تو چرا دل منو جدی نمیگیری، حکمتت چی هست بی خبرم
ولی خدایا یه کم هم دل منو در نظر بگیر
له له شده دیگه و طاقت نداره.

دیروز 8 مهرماه یکی از بدترین روزهای زندگیم بود، حرفهایی شنیدم که خودم باعثشون شدم.

من فقط و فقط تو رو دارم که از دلم با خبری.
میخوام که بهترین ها رو برام رقم بزنی و ازم یه دختر قوی و محکم بسازی

حرفای دیروزم رو به دل نگیر. تنها کسی که میتونستم دق و دلیم رو سرش خالی کنم خودت بودی خدا.




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :




( کل صفحات : 41 )    ...   5   6   7   8   9   10   11   ...   
 
   
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic