درباره وبلاگ


می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!

مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود
درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال...
صفحه نخست             تماس با مدیر           پست الکترونیک               RSS                  ATOM
چهارشنبه 6 شهریور 1398 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
این روزا بی دلیل خوبم، انرژی دارم و به اینده امیدوارم.
هفته پیش یه سفر فوق العاده دوستانه به شمال رفتیم، با بچه ها کلی خوش گروندیم و حتی وقتی برگشتیم دلتنگ تمام روهاش شدیم.
چند روزه فکر میکنم اگه بهش فک نکنم و ازش دورتر باشم بهتره، فکر میکنم امکان روبراه شدن اوضاع وجود داره و اگر خدا بخواد همه چی روبراه میشه.

امیدوارم زودتر اتفاقات خیلی شاد برام رقم بخوره.
امروز 6 شهریور هست و من به خیلی از اتفاقات خوبی که در راه هست ایمان دارم.
راستی دیگه بهترین دوست رو مثل قبل دوست ندارم، اینکه هر روز کم تر از دیروز دوستش دارم و حتی روزهایی میگره که دیگه بهش فکر هم نمیکنم باعث خوشحالیم میشه.
مطمئنم تا نوروز 99 اتفاقات خیلی خیلی خوبی برام رقم میخوره ...

به امید تو که برام همیشگی هستی خدای خوبی هام ...




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 12 مرداد 1398 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
روزها دارن به سرعت تموم پیش میرن و گاهی حس میکنم توی گذر لحظه ها گم شدم یا جا موندم.
گاهی هرچی بیشتر تلاش میکنی بیشتر و بیشتر ازش دور میشی ...
این روزها خیلی خیلی کمتر بهش فک میکنم، شاید روزی باشه که اصلا به یادش نبودم ...
همه ی دلسرد شدن هام از اون تماس تلفنیش با دوستم شروع شد ...
وقتی فهمیدم به دوستم گفته مشتاق دیدار همه ی دوستای قدیمی هستم جز رویا ...
نوشتنش خیلی اسونه ها، حتی گفتنش برای اون هم خیلی راحت بوده ...
اما برای من، منی که از ته قلبم دوستش داشتم شنیدن اینکه رغبتی به دیدن فلانی ندارم اونقدر دلسرد کننده و دلشکننده بود که میشه حدش رو با یک تکست نوشته نشون داد ...
فق تنها کمکی که بهم کرد این بود که کلا بیخیالش بشم . 
مطمئنم روزی میرسه که یه یاد کمرنگ توی ذهنم بشه..
اما
اما
اما
اما خدا خودش میدونه با من و دلم و روانم چه کرده ...
خدا تو جای حق نشستی دیگه؟ میشه بهمون نشون بدی خیلی چیزایی که دوست دارم ببینم رو ...

خدایا امشب خسته ام ، خسته از خیلی چیزا 
خسته از آدم های نادرست 
خسته از اومدن و رفتن ها
خسته از چوب احساسم رو خوردن
خسته ام از همه چی و همه کس
خسته ام و کم اوردم 
فقط دارم به زور خودمو میکشونم
تو هوامو داشته باش ...
هیچ کی جز تو از دلم خبر نداره

بین اینهمه خستگی نگام کن
....




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 27 خرداد 1398 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
دلم میخواست میشد این روزها رو با ویس و صدا برای خودم ثبت کنم، روزهایی که گاهی ناامیدی بهم غلبه میکنه و گاهی هم آرامش عجیبی روح و جسمم رو میگیره.
یک هفته اخیر بعد از اینکه اینستاگرام دسترسی به پیجش رو برام بست اول غصه خوردم بعد گریه کردم بعد فکر کردم که اون منو دوست نداره که راضی به ناراحت شدنم میشه و بعد فک کردم چرا اینقدر این سالها برام مهم بوده که باشه و ببینتم و حمایتم کنه.
تقریبا مفید و خوش بینانه نصف عمرم رو گذروندم و روزهای 32 سالگی رو به جای اینکه با ارامش و عشق بگذرونم صرف فک کردن به ادمی میکنم که نیست . نمیخواد باشه و نمیاد...
یه جا باید جلوی این احساس بایستم . باید بزنم تو دهن این حس که دیگه بیشتر از این اسیرش نشم. شاید تنهایی سخت باشه ولی از این عشق و دوست داشتن یکطرفه سختتر نیست که ...
احساس میکنم الان زمانی هست که باید همه چیز رو فراموش کنم، فراموش که نه، کم کم کمرنگش کنم و خودم رو بسپارم بخدا و ازش بخوام برام یه زندگی پر از عشق و ارامش رو رقم بزنه...

خدای خوبم تو از قلب من از مهر من از احساس من با خبری 
خودت ادمی رو به زندگیم بیار که قدر دان این احساسم باشه و تردم نکنه و به اندازه خودم دوستم داشته باشه.
این روزها و این سالها رو دوست دارم با عشق بگرونم ....




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 20 خرداد 1398 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
امروز که اومدم دوباره بنویسم 20 خرداد هست.
صبور نشدم، به خدا توکل نکردم و بازم به خواسته های خودم اصرار کردم و نتیجه بدش رو دیدم.
یه بخشی از دلخوشی هام فالو کردنش توی اینستاگرام بود، بعد اینکه زیر دوتا پست احساسی تگش کردم، آنفالوم کرد و از لیستش خارجم کرد....
گاهی فکر میکنم خودم نمیخوام درست بشم، میدونم ادم ها از محبت و عش و علاقه زیاد زده و دورتر میشن بازم به این کارم ادامه میدم.
راستش نمیدونم باید چیکار کرد. این روزا خیلی بی حوصله م از سردی ادم های اطرافم. بی حوصله و بی انگیزه.
دلم انرژی میخواد . دلم یه عشق خوب میخواد.
نمیدونم چرا خدا به این بخش از دعاهام نگاه نمیکنه...
خدایا خسته تر از همیشه ام. ازت درخواست دارم بهم یه عشق واقعی بدی. برای منی که از بودن یه عشق لذت میبرم و اهل خوش گذرونی با ادم های بیخود نیستم، تنهایی هر روز اذیت کننده تر از قبل میشه.
من به حکمت تو به نگاه تو به مهربونی تو ایمان دارم و بیش از هر زمانی نگاهم به تو هست.
محتاج نگاهتم منو از نگاهت محروم نکن خدای خوبم....




نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 4 خرداد 1398 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
خدای مهربونم
امشب شب قدر هست و اومدم اینجا برات بنویسم.
بنویسم از چیزایی که میخوام، چیزایی که جز تو از کسی نمیشه بخوام 
ازت صبر میخوام، این روزا بیشتر از هر زمانی به صبوری برای پذیرفتن تمام اتفاقات و رویدادهای زندگیم دارم
ازت توکل میخوام، که توی سخترین لحظات که فکر میکنم غافلی ازم  توکلت رو در دلم بیاری و اطمینان داشته باشم پشت تمام سختی ها خدایی دارم که فراموشم نمیکنه.
ازت اراده میخوام، اراده ای که منو قوی و محکم نگه داره و نزاره لغزش و خطا توی زندگیم جایگاهی داشته باشه
خدایا ازت سلامتی میخوام برای همه ، برای خانواده ام. برای پدر و مادرم که این روزا با مریضی و بیماری دارن کنار میان.
ازت میخوام برای پدر و مادرم آرامش و عزت و سلامتی بنویسی...

خدایا اونقدر ازت خواسته دارم که نمیدونم کدوما رو باید بگم و الویت با کدومشون هست.
خدایا من هیچ وقت ازت با اصرار ازدواج نخواستم، همیشه ته همه ی غرهام گفتم راضیم به رضای تو، اما این شبها ازت میخوام برای خودم و برای تمام دوستای مجردم یه بخت بلند و ازدواج خوب بنویسی
برای همه ی ما که بعضی شبها دلمون یه عشق عمیق میخواد و خسته از تنهایی هستیم
برای همه ما که امیدمون به نگاه توست، امسال ازت میخوام که برامون ازدواج بنویسی، با اونایی که دوست داریم با اونایی که لیاقت عشق ما رو داره.

خدایا برای همه ما بهترین ها رو رقم بزنه
ما جز تو کسی رو نداریم شریک لحظات شاد و غمگینم
همیشه تا به ابد دوستت دارم خدای خوبی هایم

به وقت اولین شب قدر رمضان 98




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


سه شنبه 3 اردیبهشت 1398 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
امروز 3 اردیبهشت هست.
دیروز از یه سفر 4 روزه دخترونه با دوستام برگشتم. فک میکردم جور دیگه ای باشه ولی خب متفاوت از افکارم خوش گذشت.
امروز اومدم سرکار. کم صبر کم حوصله و خسته از اتفاقات پیش رو و پشت سر گذاشته شده.
نمیدونم چرا دست از اینهمه اشتباه کردن بر نمیدارم . همش دارم خودم حال خودم رو بد میکنم. دست اخر هم از خدا شاکی میشم که چرا هوامو نداره.
امروزم از اون روزاس که خودم حال خودمو بد کردم و ناراحتم. از توجه زیاد . از سادگی از بیان کردن و از توجه کردن و ....

دلم میخواد بمیرم واقعا. دلم میخواد با تمام اخلاقام بمیرم و راحت بشم تا همش غصه بخورم که چرا درست نمیشم ....
خسته شدم اینقدر دلم گرفته .




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :




( کل صفحات : 41 )    1   2   3   4   5   6   7   ...   
 
   
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic