شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

شنبه 29 آبان 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

عذر تقصیر به پیشگاه گزانتیپ

کلمات کلیدی : سقراط , گزانتیپ , آتن , فلسفه , عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن ,


سقراط زنى داشت به اسم گزانتیپ، كه همه جا میگن زنى بداخلاق و بددهن بوده و سقراط مى گفته: من با تحمل رفتارهاى این زنه كه آستانه تحملم نسبت به باقى مردم بالا رفته و چه و چه.

اما شما خودتون رو جاى گزانتیپ بذارید. فرض كنید شوهرى دارید چاق، كچل، بدقیافه، با بینى كوفته اى و پیشانى برآمده و چشم هاى وزغى، در زشتى شهره آتن.
بعد این آقا، هیچ شغلى نداره، بى كار بى عار، و نه تنها خرجى براى زن و سه تا بچه ش نمیاره بلكه اصلا و ابدا در خیال در آوردن یه لقمه نون نیست. پابرهنه و پاپتى، با یه لا پارچه كه زمستون و تابستون مى اندازه روى دوشش، خیابون هاى آتن رو گز مى كنه.
اضافه كنید كه كار این آقا اینه كه از صبح تا شب از شب تا صبح بیرون خونه ول بگرده، با جوان ها عیاشى كنه و حرف بزنه و مسابقه بذاره كه كى مى تونه بیشتر شراب بخوره و مست نشه، یا كى مى تونه توى آغوش زیبارویان تسلیم وسوسه نشه. 

بعد هم با تمام این ها فرض كنید شما دوستش دارید واقعاً، و روزى كه قراره به خاطر همین مسخره بازى هاش اعدام بشه، با بچه هاتون مى رید توى زندان و زار مى زنید، هر چند آقا خوش ندارن موقع مرگ روحیه شون رو ببازن و دستور میدن شما رو بیرون كنن.

كى مى دونه شوهرش قراره در آینده فیلسوف بزرگى شمرده بشه؟ و تازه بر فرض كه بدونه، زن بدبخت فقط مى خواست یك شوهر معقول داشته باشه، نه فیلسوف سرخونه. 


دوشنبه 24 آبان 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

اخلاق و خوش اخلاقی

کلمات کلیدی : اخلاق , شوپنهاور , مصطفی ملکیان ,


امام صادق:
گاه مى بینى مردى "الـ" و "واو"ى را از قلم نمى اندازد، سخنورى است چرب زبان؛ ولى قلبش از شب تار ظلمانى تر است.
و گاه مى بینى مردى نمى تواند آن چه در قلبش مى گذرد را به زبان بیاورد، ولى قلبش چون چراغ مى درخشد.
كافى، ج ٢، ص ٤٢٢

اخلاق به معناى خوش اخلاقى نیست. آن كه چهره اش همیشه خندان و زبانش همواره پر از كلمات مهرآمیز است، الزاماً همان نیست كه به دیگران احترام مى گذارد و با آن ها همدردى مى كند و به قول شوپنهاور "درك مى كند كه دیگران هم مانند او روح دارند." این دو - احترام به دیگران و كلمات مهرآمیز - با هم ملازمه اى ندارند تا هر جا یكى باشد بتوان وجود دیگرى را نتیجه گرفت. اخلاق و خوش اخلاقى یكى نیستند.
نه فقط این، بلكه خوش اخلاقى و خوش برخوردى گاه حتّى نقابى است بر چهره ى جنایت و دزدى و خیانت و بى اخلاقى هاى دیگر. چه بسیار فروشنده هاى خوش برخوردى را دیده ایم كه مجذوب چهره و لبخند و كلمات اطمینان بخش شان، احساس كرده ایم به ما اهمیت داده مى شود و ارزش و شعورمان مورد احترام قرار گرفته، در حالى كه در همان حال سرمان كلاه مى گذاشته اند، و حتى وقتى فهمیدیم پشت این لبخند، دندان هایى خون آشام پنهان است و خواسته ایم پول خود را پس بگیریم، باز ما را بازیچه ى لبخندها و كلمات دلگرم كننده شان كرده اند و با بى شرمى و به سادگى كلاهى باز گشادتر سرمان گذاشته اند.

و از سوى دیگر، كسى مى تواند در زبان بازى و خوش برخوردى بى استعدادترین فرد باشد و به ظاهر عبوس یا بى تفاوت و سرد، اما در باطن به شدت اخلاقى، دلسوز و سرشار از حس همدردى و كمك به دیگران؛ نه فقط "درك كند كه دیگران هم مانند او روح دارند" حتى براى سعادت روح دیگران بیش از روح اندوهگین خود اهمیت قائل باشد. اما این صفات باطنى جز در عمل شناخته نمى شوند، و شناختن شان نیاز به گذشت زمان و چشم تیز و قضاوت تند دارد، ولى تشخیص خوش برخوردى و خوش زبانى نیاز به این ها ندارد و در همان برخورد اول شناخته مى شود و تأثیرش را مى گذارد و خوش برخوردها با یك كلمه و یك نگاه خودشان را "در دل آدم جا مى كنند". به همین دلیل خوش اخلاق ها همیشه بیشتر طرف دوستى و اعتمادند تا اخلاقى ها، به همین دلیل بناى دوستى ها و اعتمادها این اندازه سست و شكننده است و بسیار زود فرو مى ریزد، تنها نیاز است كه گوشه ى پرده بالا رود.