کلمات کلیدی : بازی نقش آفرینی , RPG , دوران اژدها , اینترنت ,
من اوایل توی بازیهای نقشآفرینی خیلی با احتیاط بازی میکردم، سعی می کردم تا جای ممکن کسی رو نرنجونم و زیاد ماجراجو نباشم. یه روز به خودم اومدم، و دیدم واقعاً دارم برای آدمهای توی بازی دل میسوزونم یا ناراحت میشم از این که به خاطر حرفی که زدم از دستم عصبانی شدن. به خودم گفتم: «خُلی مرد؟! بازیه، بازی! تنها کاری که نمیکنی بازی کردنه!»
بعد از اون شروع کردم به شکستن مرزهام. شروع کردم به امتحان شخصیتهای مختلف. گاهی چند بار یه بازی رو از اول تا آخر میرفتم و هر بار یه شخصیت داشتم، یه بار بیکله و ماجراجو، یه بار بی اعصاب و بددهن، یه بار بذلهگو و بیخیال. مخصوصاً توی «دوران اژدها» که قشنگ دیالوگها رو دستهبندی کرده.
اما دیگه با شخصیتهای بازی ارتباط برقرار نمی کردم. از فاصله دکمهها رو بازیگوشانه فشار میدادم و مثلاً سر کوچیکترین چیز باهاشون دعوا میکردم، یا وحشتناکتر: میکشتمشون، و از تماشای عواقب شیطنتهام، که هیچ وقت واقعاً دامنگیر خود من نمیشدن، لذت میبردم.
به نتیجهگیریهای فلسفی و ادبی به شدت بی اعتمادم، ولی شاید، فقط شاید، فضای مجازی هم یه همچین فرصتی در اختیار افراد قرار داده برای عمل کردن از فاصله، برای تماشاگر بودن، برای انتخابهای رندوم و غیرمسئولانه، انتخابهایی محض این که بازی پیش بره، یا محض امتحان کردن این یا اون شخصیت و رفتار که هیچ وقت نتونستن در واقعیت امتحانش کنن، و لذت بردن از تماشای آشوبی که انتخابهاشون به پا میکنه، بدون عواقبی که دامنگیرشون بشه، و در نتیجه بدون ارتباط واقعی با آدمهای دیگه.
پ ن: آر پی جی در عنوان پست، مخفف Role-Playing Game ـه، یعنی بازی نقشآفرینی. یه دسته از بازیهای کامپیوتری که کار گیمر بیشتر از کشتن دشمناست، و میتونه برای خودش یه شخصیت طراحی کنه و با شخصیتهای مختلف ارتباط برقرار کنه، باهاشون حرف بزنه و...