درباره وبلاگ


می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!

مدیر وبلاگ : با تجربه - بی تجربه
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :
دیگـر هـیـچ كـس بـرایـم ((او)) نـمـیشـود
درد دارد ! وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم و دیگران یاد عشقشان می افتند... اما تو ! بی خیال...
صفحه نخست             تماس با مدیر           پست الکترونیک               RSS                  ATOM
پنجشنبه 16 آبان 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
بنام خود خدای مهربون

تــــــــــــــــــــــــــــــولدت مبــــــــــــــــــــــــــــارک


امروز چهارشنبه، 15 آبان 92، روز تولدت بود.
شاید از یکماه پیش دغدقه فکریم این بود که برای توادت چیکار کنم که دل خودم خوشحال بشه(با توجه به اینکه تو زیاد اینکارا واست جذابیتی نداره)، خلاصه به فکرم رسید برات تولد بگیرم ولی با خودت مشورت که کردم گفتی نه، دوست ندارم.
تولد گرفتن کنسل شد.
رفتم سراغ اینکه حالا چی هدیه بدم که هم خوشحالت کنه و هم برات کارایی داشته باشه، بعد از کلی گشتن توی بازار بالاخره تصمیم گرفتم برات یه کفش هدیه بگیرم.

دیشب برات با فتوشاپ یه تبریک کوچولو درست کردم و برات ارسال کردم، دوست داشتم زودتر صبح بشه، بیام ببینمت و تولدت رو تبریک بگم.
صبح شد، رفتم با کلی ذوق گل و شیرینی گرفتم و اومدم پیش به سوی دفترت.
آخ که چقدر دوستت دارم دوسته 31 ساله من.
 تولدت مبارک کردیم و ناهار تولد هم مهمون شما بودیم.

بودن با تو، حرف زدن با تو، گوش کردن به تو، طعم لذت با تو، منو به آرامشی میرسونه که دوست ندارم تموم ببشه، دوست دارم مدام توی لحظاتم تکرار بشی.
خیلی خودخواهی هست که تو رو برای خودم میخام. ولی دوستت دارم چه با من باشی چه کنارم نباشی.

120 ساله بشی دوسته خوبم، سلامت و خنده به لب باشی دوست مهربونم.
از خدا میخوام همیشه مراقبت باشه .
 دوستت دارم




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


داره دوسال میشه که با تمام وجود دارم بی توجهی هات رو میبینم و به روی خودم نمیارم

فقط میتونم بگم اینقدر خسته هستم که اولین حرکتت یا یه کم بدخلقیت اینقدر ناراحتم میکنه که اشکم در میاد.

خدایا از دست خودم خسته شدم....




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


پنجشنبه 24 مرداد 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
چقدر زود داره میگذره این روزهای گرم.
چشم بهم زدیم ماه رمضون که تموم شد هیچ، یک هفته هم شد که داریم میخوریم مثل چی!

یه مدت بود بدجور استرس و اضطراب داشتم و تمام تنم همش منقبض میشد، نمیدونم دلیلش چی هست ولی خیلی اذیتم میکرد، خدا رو شکر تموم شد روزهایی که این حسو داشتم.

هیچ اتفاق تازه ای نیفتاده که تعریفش کنم فقط...
فقط یه دودلی دارم، یه دو راهی دارم، انتخاب سخت نیست، دلم داره بازی در میاره!!!
خدایا خودت پشت و پناهم باشه و خیر بزار سر راهم.
دوستت دارم مهربون.
دوستت دارم بهترین دوست که بهانه ای شدی برای نوشتن روز نوشت های زندگیم.
راستی یکسال شد که وبلاگم رازدار حرفام شده!!! یکسال پیرتر شدم!!!




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دیروز اولین روز ماه رمضون بود، چقدر زود میگذره، چشم به هم زدیم یکسال تموم شد.
خدایی روزه گرفتن توی تابستون خیلی سخته، خدا توان بده به همگی روزه گیرها.
دیروز برای کاری رفتم دفتر بهترین دوست.
برخورد خوبی داشت، اما نمیدونم چرا شب یهو فرق کرد، گفت دیگه وقتش رسیده که رابطمون کمتر بشه و محدود به کار بشه فقط.
گفتم چرا؟ گفت حس خوبی ندارم، انگار داره سو تفاهم پیش میاد؟!
واقعا موندم سو تفاهم چی، اونکه سنگ هاشو با من واکنده...
بازم حالم گرفته شد.
واقعا برام هیچ انژی نمیمونه با شنیدن این حرفا.
خدایا خودت هر جور که صلاح میدونی تمومش کن.
بهم میگه حرکتی کن که بفهمم به فکر زندگیت هستی، گفتم باید یک همسر ایده آل بسازم یا آگهی بزنم که تو ببینی به فکر هستم...
نمیدونم این چه حسی هست که نسبت به بهترین دوست دارم.
من خیلی بیشتر از قبل دوستش دارم اما اون انگار به من هیچ توجهی نداره حتی به چشم یک دوست عادی.
خدایا خودت هوامو داشته باش که حالم خوب نیست....




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


شنبه 15 تیر 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
بنام خدا

جمعه 14 تیر، میتونست یکی از بهترین روزهای بودن تو ، برای من باشه.
این دومین بار بود که برای بیرون اومدن بهم نه نگفتی.
از اومدنت خیلی خوشحال بودم.
همیشه فکر میکردم اگه بیای تو جمع دوستای من اصلا خوشت نیاد، ولی برخلاف تصورم تو خیلی خونگرم بودی و دوستام هم خیلی دوستت داشتن.
همینکه همه دوستت دارن برام لذت بخشه.
مرسی که اومدی و با اومدنت یه روز خیلی خوب برام ثبت کردی.
خدایا خیلی دوستت دارم.
خدایا روزهای خوب رو ازم نگیر....
این روزها رو دوست دارم و دلم نمیخواد تموم بشن.
توکل به تو خدای خوبم.




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :


دوشنبه 3 تیر 1392 :: نویسنده : با تجربه - بی تجربه
امروز روز تولد امام زمان (عج)...
دوبار براش پیام تبریک عید فرستادم.
هیچ جوابی هم نگرفتم.
دیشب به خودم میگفتم رویا بسه دیگه.... چرا هر وقت اون بخواد هستی و جواب میده اما اگه اون نخواد تو باید منتظر بمونی...
واقعا اینقدر ریز دیده میشم!!!
بعضی وقتها با اینکه خیلی دوستش دارم، ازش خیلی ناراحت میشم...
دیشب هم یکی از اون شبها بود ...
دوست دارم بمیرم ببینم از مرگ من خوشحال میشه یا ناراحت....




نوع مطلب : دلنوشته های من برای او، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :




( کل صفحات : 28 )    ...   11   12   13   14   15   16   17   ...   
 
   
   
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic