توضیح مقدماتی:
نخست، این طور پست گذاشتن ها در مرام من نیست، و بعید می دانم که در آینده هم باشد! ولی خب، چه می شود کرد؟ این متن را از انگلیسی ترجمه کردم و جای دیگری نبود که بدون احساس گناه بتوانم منتشرش کنم، این شد که آوردمش این جا! گو این که از انتشارش در این جا هم احساس گناه می کنم!
دوم، درباره ی چیستی طنز، فلاسفه به اندازه ی اهالی ادب بحث کرده اند، و این شاید به خاطر ماهیت عجیب و غریب طنز باشد. متن زیر، بخشی از کتاب «مفهوم طنز» اثر فیلسوف اگزیستانسیالیست دانمارکی، «سورن کیرکگور» است، که مانند بسیاری از کتاب های این فیلسوف، به فارسی ترجمه نشده.
سوم، اساس طنز [آیرونی] بر "وارونه گویی" و "وارونه اندیشی" است، در نتیجه
نفی واقعیت در ذات آن اخذ شده است.
طنز وصف ذهن است. در طنز، ذهن به شکلی سلبی، به آزادی می رسد، چون واقعیتی
که قرار است محتوای ذهن را تأمین کند، دیگر وجود ندارد. ذهن از محدودیت واقعیتی که متعلَّقش بود، می رهد، ولی این رهایی به شکلی سلبی است و در
نتیجه ذهن معلَّق می ماند، چرا که دیگر چیزی وجود ندارد که متعلَّق آن باشد. اما این
آزادی، این تعلیق، به طنزپرداز شور و شجاعت می دهد، زیرا از احتمالات بی شماری که
[با نفی واقعیت] در برابر خود می بیند، غرق شعف می گردد.
اما اگر طنز وصف ذهن است، باید در همان زمان که ذهنیت برای نخستین بار
در تاریخ به منصه ی ظهور رسید، محقّق شده باشد؛ و این، ما را به نقطه ی عطف تاریخ،
یعنی ظهور ذهنیت می رساند: سقراط.
برای سقراط، واقعیت اعتبار خود را به تمامی از دست داده بود؛ او با واقعیت
جهانِ جوهری بیگانه شده بود. این [یعنی طنز به مثابه پدیده ای اصالی] یک جنبه از
طنز است، از جهت دیگر او از طنز به عنوان ابزاری برای ویران ساختن فرهنگ یونانی
بهره می برد. رویکرد وی در برابر این فرهنگ همواره طنزپردازانه بود. او تجاهل می کرد و تظاهر می کرد که هیچ
نمی داند، ولی پیوسته از دیگران دانش می طلبید، و با این که به موجودیت هیچ چیز آسیبی
نمی زد، [در اثر همین پرسشگری] همه چیز را در هم ویران می کرد.
در روزگار ما زیاد در باب اهمیت شک در علم و فلسفه سخن می گویند؛ نقش شک در علم، همچون نقش طنز در زندگی شخصی است [به واسطه ی گسست رابطه ی ذهن و واقع در هر دو]. همان گونه که دانشمندان مدّعی اند دانش بدون شک وجود ندارد، به همین شکل می توان ادّعا کرد زندگی اصیل انسانی [که عنصر اصلی اش ذهنیت است که جز با بریدن از واقع به دست نمی آید] بدون طنز محقّق نمی شود.
سورن کیرکگور
مفهوم طنز