کلمات کلیدی : کلود لوی استروس , فردینان دوسوسور , زبان شناسی , نشانه شناسی , ساختارگرایی ,
بر اساس گفته ى نشانه شناس هایى مثل فردینان دوسوسور و كلود لوى استروس ذهن انسان به صورت ناخودآگاه بر اساس تقابل هاى دوگانه كار مى كنه. یعنى همیشه براى شناخت و تعریف یك چیز، و براى تعیین احساسش نسبت به اون، یك دو گانه مى سازه و اون چیز رو در یكى از دو طرف قرار میده (زن-مرد، خودى-بیگانه، خوب-بد، عشق-نفرت، كارى-تنبل، باهوش-كودن، راستى-چپى، دیندار-بى دین، وفادار-خائن، غربى-شرقى، پیشرفته-عقب مونده و...) و به هر كدوم از این دو طرف ارزشى مى ده و با توجه به اون ارزش، نسبت به جهان پیرامون اتخاذ موضع مى كنه.
نكته این جاست كه لازم نیست این تقابل هاى دوگانه، واقعاً در خارج وجود داشته باشن. ذهن همیشه در حال ساختن و بازساختن اون ها و تقسیم بندى كردن جهان با این قالب هاست. فرد حتى اگه بین گروهى باشه كه از نظر من و شما كاملاً از نظر روحیات و اخلاقیات و رسومات و طرز فكر شبیه به همدیگه ن، باز یه تقابلى بین خودش و دیگران درست مى كنه و خودش رو با اون از باقى افراد متمایز و تعریف مى كنه. هر دیوانه اى یواشكى به پرستار تیمارستان میگه: اگه ممكنه حساب منو از این دیوونه ها جدا كنید.
حالا با این توضیحات، به نظر مى رسه یك زوج، تا وقتى به هم نرسیدن، نوعى تقابل بین خودشون و باقى جهان درست مى كنن، و در مقابل جهانِ "بیگانه"، با هم احساس "خودى" بودن مى كنن. مدام به شباهت هاشون با همدیگه فكر مى كنن، مدام توى هر چیز دنبال این شباهت ها مى گردن، تا این طورى، نوعى احساس "خودى" بودن علیه جهانِ "بیگانه" پیدا كنن.
اما همین كه به هم رسیدن و مدتى با هم موندن، ذهن هر كدوم براى این كه خودش رو از طرف متقابل متمایز و تعریف كنه، باز شروع مى كنه به ساختن همین تقابل هاى دوگانه بین خودش و طرف مقابل، و همون كسى كه تا یه مدت قبل "خودى" محسوب مى شد، حالا "بیگانه" مى شه. فرد همه ش به تفاوت هاش با طرف مقابل فكر مى كنه، و مدام توى هر چیز دنبال این تفاوت ها مى گرده، تفاوت هایى كه قبلاً متوجهشون نمى شد یا بهشون اهمیت نمى داد رو درشت مى كنه، و حتى شروع به ساختن تفاوت مى كنه. و در نتیجه نسبت به طرف مقابل هر چه بیشتر احساس بیگانگى مى كنه و از اون دور میشه.
امیدوارم همیشه موفق باشی :)