شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

چهارشنبه 22 مرداد 1393
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

در جست و جوی انسان

کلمات کلیدی : امریکا , فرهنگ امریکایی , فرهنگ , اندیشه , انسان , فلسفه , تعقل ,


انقلاب چای!
اروپا و آسیا مهد اندیشه و اختلافات اندیشه اى و بناى جامعه بر اساس اندیشه اند. تا بوده، پیامبران و فیلسوفان، دم از عقل مى زدند و اندیشه. تا بوده، بحث هاى علمى و جدال هاى لفظى و حتى جنگ هاى خونى بین دو طرز فكر بوده. تا بوده، جست و جویى دائم بوده به دنبال انسان و معناى انسان.

اما كار به قاره ى نو كه مى رسد، یك باره دنیا طلبى و دنیا پرستى جاى اندیشه را مى گیرد. مردم غرق مى شوند در این كه چه فیلمى ببینند و چه غذایى بخورند و چه شغلى انتخاب كنند. دانشمندان، منحصر مى شوند در متخصصان فیزیك و شیمى و پزشكى و بورس؛ بزرگترین اندیشمندانش: ادیسون! آینشتاین! استیو جابز! نهضت ها، مى شود نهضت حفاظت از جنگل ها و پرندگان مهاجر. شعارها، مى شود "همه را دوست داشته باش تا همه دوستت داشته باشند" و "مثبت فكر كن تا كیهان آرزویت را برآورد". حركت ها مى شود به سمت معروف تر شدن و محبوب تر شدن و ثروتمندتر شدن و ارتقاى شغلى. "مصرف گرایى"، "سكولاریسم"، "پلورالیسم"، همه خوبیم، همه حقیم، چه كار به طرز فكر داریم؟ بیایید زندگى مان را بكنیم! اصلاً دین یك امر شخصى است. پیامبران هم كه مى گفتند قیامت و دوزخ و بهشت، مى خواستند استعاره بزنند به همین زندگى: "دوزخ شررى ز رنج بیهوده ى ماست! فردوس دمى ز وقت آسوده ى ماست!"
جایى خواندم كه امریكا یك فیلسوف داشته كه مكتبى فلسفى بنیاد گذاشته. دهانم از تعجب باز ماند. ولى بعد دیدم مكتب فلسفى امریكایى هم، امریكایى است: "پراگماتیسم"! مكتبى كه به طور خلاصه مى گوید: هر گزاره اى كه فایده و سود دنیایى داشته باشد حق است و غیر آن، باطل است. این است مكتب "فلسفى" قاره ى نو.
تنها انقلاب امریكایى، انقلاب چاى است! چاى هاى انگلیسى را در اقیانوس ریختند، كه چرا مالیاتش را بالا برده اید! این است "انقلاب" قاره ى نو.
و معلوم است كه سردمداران چنین كشورى، مى توانند نه دویست سال، بلكه هزار سال با خیال آسوده بر چنین مردمى هر طور بخواهند حكومت كنند.

و طرفه این جاست كه این قاره ى نو، "اندیشه" و سبك زندگى خود را تبلیغ هم مى كند، و چه خریدارانى بهتر از ما "الفانى-فى-الغرب" ها.
و كجاست كسى كه ترجیح دهد مخالف اندیشه اش، گوشتش را به دندان بكشد، ولى حاضر نشود راحت و آسوده در كنار كسانى زندگى كند كه نه مخالف اندیشه اش هستند و نه اصولاً اندیشه اى دارند؟
كجاست كسى كه چراغ در دست، به دنبال انسان و معناى انسان باشد؟


پنجشنبه 28 شهریور 1392
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

«این تفنگ من است!» یادداشتی بر فیلم «غلاف تمام فلزی»

کلمات کلیدی : غلاف تمام فلزی , استنلی کوبریک , ویتنام , امریکا , Full metal jacket , سینما , فیلم ,



این تفنگ من است!

«این تفنگ من است. تفنگ من، بهترین دوست من است. تفنگ من زندگی من است. من باید مانند جان خودم از آن محافظت کنم. بدون من، تفنگم بی فایده است. بدون تفنگم، من بی فایده ام. در پیشگاه خدا، قسم می خورم که من و تفنگم ناجی زندگیم باشیم. چنین باد، تا زمانی که دشمن بمیرد و به جایش صلح برقرار شود. آمین...»

 

فیلم «غلاف تمام فلزی» (Full metal jacket) اثر «استنلی کوبریک» را بسیاری، فیلمی ضد جنگ دانسته اند؛ اما شاید این گونه، کل محتوای فیلم را در یک کلمه خلاصه کردن، نادیده گرفتن حرف هایی است که فیلم به دنبال بیان آن است. بد نیست که نگاهی دوباره به فیلم بیندازیم.


فیلم از دو بخش تشکیل شده است: بخش اول، دوره ی آموزش نظامی را نشان می دهد و بخش دوم، جنگ ویتنام را.

به نظر می رسد که این دو بخش، دو نوع استفاده از اسلحه را نشان می دهند و چه بسا پیام اصلی این فیلم هم مقایسه ای بین این دو باشد. دو نوع کشتن، دو نوع جنگیدن، که در مقابل یکدیگر قرار دارند.