شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

دوشنبه 2 اسفند 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

تأملاتی در آفرینش آدم

کلمات کلیدی : آفرینش آدم , میکل آنژ , رنسانس , نقاشی , عهد عتیق , سفر پیدایش ,



«آفرینش آدم» اثر «میکل آنژ» از آثار کلیدی دوران رنسانس به شمار می رود که بر سقف کلیسای سیستین نقاشی شده است و لحظه آفرینش «آدم» را بر اساس سِفر «پیدایش» از کتاب مقدس به نمایش می گذارد.

در سمت راست این تصویر (سمت نرینه، سمت برتر) خداوند دیده می شود که جسمیت زمینی یافته، و در هیأت پیرمردی فرزانه از آسمان تا نزدیکی زمین نزول کرده (پاهای خداوند نشان دهنده جهت حرکت اوست) و به وسیله انگشت اشاره خود، روح را از طریق انگشتان آدم به کالبد نیمه جان و بر زمین افتاده او انتقال می دهد؛ البته این انتقال هنوز به فعلیت درنیامده است، و فقط یک بند انگشت فاصله میان اتصال وجود دارد.
این تابلو نشان می دهد که از نظر جسمانی، خداوند آدم را بر صورت خویش آفریده است (چنان که در عهد عتیق می خوانیم)، اما از نظر روحانی، روایت جدیدی از لحظه زنده شدن آدم به دست می دهد. بنا بر روایت سِفر پیدایش از کتاب مقدّس، روح آدم همچون نفسی بود که خداوند در او دمید. اما در این تصویر، روح انسانی حاصل اتّصال جسم او با خداوند است. این نزدیک کردن دو انگشت به هم، همچنین یادآور جرقه ایست که بر اثر اتصال الکتریکی بین انگشت های دو نفر زده می شود، و شاید میکل آنژ در این تصویر خواسته به جای تشبیه رایج «دمیدن» از تشبیه جدید «جرقه زدن» برای نمایش دادن ارتباط انسان و خدا استفاده کند.

در مقابل آدم، حوا با گیسوانی طلایی در حالی که دست خداوند را به دور گردن خود دارد، در گونه‌ای از امنیت و آسایش است اما کنجکاوانه به آدم می ‌نگرد. حوا هنوز خلق نشده است، بنا بر این در میان هاله سرخ رنگی که خدا و فرشتگان را احاطه کرده است جای دارد.

پارچه سرخ رنگی که فرشتگان در پشت سر خداوند گرفته اند، از نظر بعضی تحلیلگران شبیه به مغز آدمی است. و چه بسا قصد میکل آنژ از این که خداوند را در درون هاله ای به شکل مغز قرار داده است، اشاره به جایگاه عقلانی خداوند در جهان باشد، آن چنان که اومانیست های دوران رنسانس چنین جایگاهی برای عقلانیت در جهان قائل بودند. یا چه بسا منظور آن باشد که تجسم یافتن خداوند و فرشتگان و روح حوا، تنها نمادین است و این گروه ارواحی نادیدنی هستند و تنها در قلمروی عقل قابل دیدن هستند.

از طرفی برخی دیگر از تحلیلگران پارچه سرخ رنگ را نمادی از رَحِم انسان دانسته اند و پارچه سبز رنگ آویخته از آن را شبیه به بند نافی که تازه بریده شده است. به این ترتیب، میکل آنژ خلقت آدم را به تولدی غیر جسمانی از رحم الهی تشبیه کرده است. و همچنین این تشبیه، وجود ناف بر بدن آدم (سمت چپ تصویر) را توضیح می دهد، زیرا از آن جا که آدم از رحم زنی متولد نشده بود، قاعدتاً نبایست نافی بر بدن او وجود داشته باشد.









منابع:
نگاهی فلسفی به آثار میکل آنژ، علی اصغر کرم قشقایی
ویکی پدیای انگلیسی
ویکی پدیای فارسی
خودم!


دوشنبه 16 آذر 1394
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

پسوخه ی کوچک پدربزرگ

کلمات کلیدی : پسوخه , اروس , پروانه , نقاشی , Psyche ,


مرگ پدربزرگ


پدربزرگ همیشه می گفت: «در درون سر هر کس، کرم کوچکی در تاریکی می لولد و فکر می کند جهان را از تنگنای پیله اش می شناسد.» و می خندید: «وضع این کرمک خوشمزه است. در درون پیله است و فکر می کند همه جا را می بیند.»
یک بعد از ظهر پروانه ای در اتاق پدربزرگ چرخ می زد و وقتی پنجره را باز کردیم، به فراخنای بیرون گریخت. گمانم کرمک پدربزرگ از پیله درآمده بود.

پ ن: در زبان یونانی، واژه ی "پسوخه" همزمان معنای "پروانه" و "روان" را می رساند. بعدها واژه ی Psyche (سایک) انگلیسی از همین لغت گرفته شده که به معنای "روان" است. به اینجا نگاه کنید.
پ ن 2: نقاشی از خودم، به نام «مرگ پدربزرگ».