شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

دوشنبه 28 اسفند 1396
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

لحظۀ ابدی نوروز

کلمات کلیدی : میرچا الیاده , اسطوره بازگشت جاودانه , بهمن سرکاراتی , نوروز , هولی , مغ کشان ,


میرچا الیاده، اسطوره شناس رومانیایی، در کتاب «اسطورۀ بازگشت جاودانه» نظریۀ کلیدی خود را راجع به دیدگاه مردم باستان به مقولۀ زمان شرح می‌دهد. از نظر الیاده، زمان برای مردمان باستان امری خطی و غیرقابل بازگشت نبود، اتفاقات روندی علّی و معلولی و به دنبال هم نداشتند، بلکه زمان و وقایع زمانی ساختاری دوری داشتند، و مدام و مدام، به هنگام مراسم آیینی، یا به هنگام حوادث خاص همچون تولّد یا مرگ، و همچنین در هر روز با چرخش آفتاب، و هر ماه با چرخش ماه، و هر سال با چرخش تمام آسمان، لحظات مقدّس اسطوره‌ای دوباره تکرار می‌شدند، و زمان چیزی نبود جز تکرار لحظات مقدّس زندگی خدایان. به این ترتیب مردم باستان همواره در کنار خدایان و در اتّحاد با خدایان در روزگار ازل زندگی می‌کردند.

یکی از اصلی‌ترین نمونه‌های این زمان دایره شکل، گردش سال بود، که طبیعت در آن الگوی واحدی را پیوسته تکرار می‌کرد: از شادابی و سرشاری به سوی پیری و مرگ می‌رفت و دوباره همه چیز جوان می‌شد. از نظر بسیاری از فرهنگ‌های باستان این الگو، تکرار الگوی آفرینش جهان از دل بی نظمی نخستین بود. در زمستان جهان به دوران هرج و مرج پیش از خلقت باز می‌گشت، و در بهار به معنی واقعی کلمه از نو آفریده می‌شد. همین باور منشأ دو دسته جشن شده بود: جشن‌های آشوب در اواخر زمستان، و جشن‌های آفرینش در ابتدای بهار.

در زمستان، با بازگشت جهان به دوران هرج و مرج، در سرزمین‌های مختلف جشنی برگزار می‌شد که امروزه بین ما با نام «رَفعُ القلم» شناخته می‌شود. در این جشن، الگوی هرج و مرج ازلی به صورت زنده اجرا می‌شود: تمام رسوم و تابوها به مدت یک روز یا بیشتر مُلغا می‌شوند و نوعی آزادی آشوبناک و جنون‌آمیز جای آن‌ها را می‌گیرد، گاه قوانین و طبقات اجتماعی برداشته می‌شوند، ارباب‌ها و حاکمان حق فرمان دادن ندارند و حتی اگر مردم یکی از افراد طبقات بالا یا طبقات روحانی را در کوچه و خیابان ببینند، او را مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند، گاه مردم به هم‌آغوشی گروهی می‌پردازند یا آوازهایی طنزآمیز با مضامین جنسی می‌خوانند. از جملۀ این جشن‌ها جشن مُغ‌کشان در ایران باستان بود که امروزه آثار کمرنگی از آن باقی است، و نیز جشن هولی در هندوستان که هنوز هر ساله برگزار می‌شود، طیّ آن مردم به خیابان‌ها می‌ریزند و به یکدیگر رنگ می‌پاشند.

چند روز پس از جشن‌های آشوب، وقتی خورشید به نقطۀ اعتدال بهاری رسید، جشن بزرگ دیگری برگزار می‌شود، جشن آفرینش. هرج و مرج فروکش می‌کند، قوانین دوباره به شکل سابق برقرار می‌شوند، و هر جا که پا بگذاری، به شکلی و با آیین‌های خاصی خدایان و مردم در کنار هم در حال خلق کردن مجدّد جهان منظّم از دل بی نظمی‌اند.

این جا بابل است و مردم در اولین روز بهار، در معبدی در پیشگاه شاه جمع شده‌اند و پیروزی ایزد مردوخ بر تیاماتِ اژدها را در ضمن نمایشی آیینی جشن می‌گیرند. بنا به اساطیر بابلی مردوخ در نخستین روز بهار پیکر تیامات اژدهای عظیم را دو پاره کرد و از یک پاره زمین را آفرید و از پارۀ دیگر آسمان را. و حال هر ساله در بابل این لحظۀ مقدّس با نمایشی آیینی تکرار و بازآفرینی می‌شود.

این جا ایران است و مردم اولین روز بهار را با رویاندن سبزه و با آب و آینه جشن می‌گیرند. بنا به اساطیر ایران باستان نخستین روز بهار روز آفریده شدن جهان است و روزی است که اهورامزدا نخستین انسان، کیومرث فلزپیکر پدر تمام انسان‌ها و گاو مقدس پدر تمام حیوانات را آفرید.

این جا هند است، این جا مصر است، این جا یونان است، و همه جا جشن آغاز آفرینش بر پاست، خدایان خود را از اعماق دنیای تاریک مردگان می‌رهانند و پای بر زمین ما می‌گذارند، برای هزارمین بار با هیولاهای آشوب می‌جنگند و در لحظه‌ای مقدّس جهان را از نو خلق می‌کنند، و مردم کوچه و بازار با رویاندن سبزه یا اجرای نمایشی آیینی، این نبرد و پیروزی را نه فقط تماشا می‌کنند، که خود جزئی از آن می‌شوند، با آن متّحد می‌گردند، و از نو خلق می‌شوند و خلق می‌کنند.




این متن برای سایت پلاتو نوشته شد، می توانید در اینجا آن را بخوانید. 



پنجشنبه 28 اسفند 1393
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

هفت سین کتاب

کلمات کلیدی : سمفونی مردگان , سرخ و سیاه , سرگشته راه حق , سووشون , سه تفنگدار , نوروز , هفت سین ,


یکی از دوستان در وبلاگش، لیستى از هفت رمان مورد علاقه ش كه با سین شروع میشن تهیه كرده بود و از دیگران دعوت کرده بود به این "چالش" بپیوندن. دیدم بهانه ى خوبیه براى گفت و گو از كتاب. این شد كه من هم لیستى مشابه تهیه كردم.

حالا این هم لیست ما. شاید بشه گفت به ترتیب محبوبیت گذاشتم. بیشتر رمان ها رو به دوستان پیشنهاد می كنم.

سمفونی مردگان

سمفونی مردگان

هنوز که هنوزه، بین رمان های ایرانی رمانی نخوندم که به این برسه. راستش کارهای دیگه ی عباس معروفی رو نخوندم که مقایسه کنم، ولی بعید میدونم خودش هم تونسته باشه این قله رو دوباره فتح کنه. 
ماجرا؟ کمابیش زیاد شنیده شده: درگیری نسل سنتی با نسل مدرن. 
اما پرداخت ماجرا و شخصیت ها و فضاها، بسیار بسیار عالیه. این رمان رو دو یا سه بار خوندم. قصد دارم باز هم بخونمش.

سرخ و سیاه


معمولاً وقتی اسم رمان های کلاسیک میاد، آدم احساس میکنه باید منتظر یه اثر دراز و خسته کننده باشه، پر از آدمایی که عصا قورت دادن و راجع به اخلاقیات و قضایای کلی حکم صادر میکنن. شرمنده، این رمان هم همین طوریه!
ولی خب، از حق نگذریم، همین مسائل رو، کمابیش ضمن داستان خوبی مطرح کرده. هر چند یه مقداری میشد پریشانی و اضطراب داستان کمتر بشه، ولی میشه شخصیت ها رو دوست داشت. خیلیاشون ملموسن.

سه تفنگدار


رمانی که اسمش معروف تر از خودشه. شرح بزن بهادری ها و قهرمان بازی های چهار تفنگدار فرانسوی. یه جورایی شبیه امیرارسلان نامدار خودمون، فقط با پرداخت بیشتر داستانی. نمیدونم چرا الکساندر دوما اسم این رمان رو گذاشته "سه تفنگدار"؟ رسماً دارتانیان رو هویج حساب کرده.

سرگشته ی راه حق


اسم اصلی رمان "سن فرانسیسه" و مترجم به دلایل نامعلومی اولاً ترجیح داده اسم رو تغییر بده، و ثانیاً ترجیح داده اسم بدتری رو انتخاب کنه. قدیسی که این رمان ازش صحبت میکنه، در طول رمان "واصله" و هیچ وقت "سرگشته" نیست. 
به هر حال. حتی اگه اسم رمان رو تغییر نمیداد، باز میشد توی این لیست اسمش رو آورد، چون همچنان با سین شروع میشد.

سه دیدار

سه دیدار

رمانی به شیوه ی شاعرانه ی نادر ابراهیمی. اگه هنوز از بیست نگذشتید، این رمان رو بخونید. اگه گذشتید، ولش کنید. چون احتمالاً حوصله تون از این که همه به جای حرف زدن شعر میگن سر میره. من این رو شانزده هفده سالگی خوندم.

سووشون

دیگه داریم به انتهای لیست میرسیم؛ دوزخ رمان هایی که دوستشان ندارم. سووشون رو از کتاب ادبیات فارسی یادتونه؟ یادتونه چقدر قشنگ بود؟ پس اینو بگم: فقط همون قسمتایی که توی کتاب ادبیات اومده (سه چهار فصل آخر) قشنگن. باقی کتاب، به شدت خسته کننده و تکراریه. کل کتاب در حقیقت مقدمه ای یکنواخته برای سه چهار فصل آخر.

سفر به گرای 270 درجه


و این هم برای اینکه سین ها تکمیل بشه. میتونید به جای خوندن این کتاب، یکی از کتاب هایی که مرکز اسناد انقلاب یا سازمان های مشابه منتشر میکنن رو بخرید و بخونید: شرح جزء به جزء یه عملیات جنگی. همین و بس. چرا، شخصیت داره، اما داستان؟ هیچ. نویسنده هیچ اصراری نداره که با شخصیت ها همذات پنداری کنید. آخر کتاب، خیلی معمولی عملیات تموم میشه، بدون اینکه بدونید چرا اصلاً شروع شد؟

دوستانی که این متن رو میخونن، خوشحال میشم اگه خواستن کار مشابهی بکنن، منو در نظرات پست در اطلاع بذارن.