شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

یکشنبه 14 خرداد 1396
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

چون پرده بر افتد

کلمات کلیدی : میشل فوکو , تاریخ جنون , فوکو ,


"میشل فوکو" توی "تاریخ جنون" توضیح می ده که جنون در قرون وسطا و رنسانس، بر خلاف امروز، یه اختلال روانی و عصبی تلقی نمی شد. مردم اون دوره دیوانه ها رو بیمار نمی دونستن. برعکس، جنون از دید مردم اون دوران، یه فرا-عقل بود. دیوانه کسی بود که پرده از برابر چشم هاش کنار رفته بود و می تونست چهرۀ حقیقی جهان رو ببینه، شبیه یک عارف، با این فرق که اون چهره ای که دیوانه می دید، اون باطنی که شهود می کرد، اون قدر وحشت انگیز بود که باعث می شد حرف های به ظاهر نامفهوم بزنه، خوی وحشیانه پیدا کنه، بی دلیل نعره بکشه یا سرش رو به دیوار بکوبه و به خودش آسیب بزنه. همۀ این رفتارها اون قدرها هم نامعقول نیست وقتی بدونیم اون فرد تمام وقت خودش رو در حضور چه حقیقتی می بینه.

مردم اون دوران معتقد بودن عاقل ها به اختیار خودشونه که پا به اقلیم فرا-عقل جنون نمی ذارن، به اختیار خودشونه که فقط از گوشۀ چشم به جهان نگاه می کنن و از دیدن چهرۀ حقیقی جهان اجتناب می کنن. و اگه جلوی خودشون رو نگیرن، اسیر وسوسۀ نگاه کردن می شن، و اون وقت یک نگاه کافیه که پا به مسیر بدون برگشت جنون بذارن.

امروز جهان علم به این حرف ها می خنده، و به جای کلمۀ "جنون" از "اختلال" یا کلمات مشابه علمی و بدون بار احساسی استفاده می کنه. امروز جهان علم انواع و اقسام جنون رو طبقه بندی کرده و با هر کدوم از اون ها به تناسب اختلالی که در سیستم عصبی شون رخ داده رفتار می کنه، گاهی دارو، گاهی شوک الکتریکی، گاهی گروه درمانی و...
امروز کسی به "چهرۀ وحشت انگیز جهان" باور نداره.

اما وقتی شب میشه و هر کس به گوشۀ تنهای خودش می خزه، و توی سکوت با خودش فکر می کنه، می تونه شبحی تار از چهره ای هولناک رو ببینه که از دل تاریکی بهش خیره شده، و فوری باید دست به دامان گوشی موبایل بشه تا جلوی خودش رو بگیره، مبادا اسیر وسوسه بشه و مستقیم بهش نگاه کنه...


دوشنبه 24 آبان 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

اخلاق و خوش اخلاقی

کلمات کلیدی : اخلاق , شوپنهاور , مصطفی ملکیان ,


امام صادق:
گاه مى بینى مردى "الـ" و "واو"ى را از قلم نمى اندازد، سخنورى است چرب زبان؛ ولى قلبش از شب تار ظلمانى تر است.
و گاه مى بینى مردى نمى تواند آن چه در قلبش مى گذرد را به زبان بیاورد، ولى قلبش چون چراغ مى درخشد.
كافى، ج ٢، ص ٤٢٢

اخلاق به معناى خوش اخلاقى نیست. آن كه چهره اش همیشه خندان و زبانش همواره پر از كلمات مهرآمیز است، الزاماً همان نیست كه به دیگران احترام مى گذارد و با آن ها همدردى مى كند و به قول شوپنهاور "درك مى كند كه دیگران هم مانند او روح دارند." این دو - احترام به دیگران و كلمات مهرآمیز - با هم ملازمه اى ندارند تا هر جا یكى باشد بتوان وجود دیگرى را نتیجه گرفت. اخلاق و خوش اخلاقى یكى نیستند.
نه فقط این، بلكه خوش اخلاقى و خوش برخوردى گاه حتّى نقابى است بر چهره ى جنایت و دزدى و خیانت و بى اخلاقى هاى دیگر. چه بسیار فروشنده هاى خوش برخوردى را دیده ایم كه مجذوب چهره و لبخند و كلمات اطمینان بخش شان، احساس كرده ایم به ما اهمیت داده مى شود و ارزش و شعورمان مورد احترام قرار گرفته، در حالى كه در همان حال سرمان كلاه مى گذاشته اند، و حتى وقتى فهمیدیم پشت این لبخند، دندان هایى خون آشام پنهان است و خواسته ایم پول خود را پس بگیریم، باز ما را بازیچه ى لبخندها و كلمات دلگرم كننده شان كرده اند و با بى شرمى و به سادگى كلاهى باز گشادتر سرمان گذاشته اند.

و از سوى دیگر، كسى مى تواند در زبان بازى و خوش برخوردى بى استعدادترین فرد باشد و به ظاهر عبوس یا بى تفاوت و سرد، اما در باطن به شدت اخلاقى، دلسوز و سرشار از حس همدردى و كمك به دیگران؛ نه فقط "درك كند كه دیگران هم مانند او روح دارند" حتى براى سعادت روح دیگران بیش از روح اندوهگین خود اهمیت قائل باشد. اما این صفات باطنى جز در عمل شناخته نمى شوند، و شناختن شان نیاز به گذشت زمان و چشم تیز و قضاوت تند دارد، ولى تشخیص خوش برخوردى و خوش زبانى نیاز به این ها ندارد و در همان برخورد اول شناخته مى شود و تأثیرش را مى گذارد و خوش برخوردها با یك كلمه و یك نگاه خودشان را "در دل آدم جا مى كنند". به همین دلیل خوش اخلاق ها همیشه بیشتر طرف دوستى و اعتمادند تا اخلاقى ها، به همین دلیل بناى دوستى ها و اعتمادها این اندازه سست و شكننده است و بسیار زود فرو مى ریزد، تنها نیاز است كه گوشه ى پرده بالا رود.


شنبه 30 مرداد 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

فتح بهشت

کلمات کلیدی : آمریکو وسپوچی , کریستوفر کولومبوس , کریستف کلمب , مایا , آزتک , اینکا , سرخ پوست ,


هزار سال نسل به نسل، خشكى زیر پاى خود را تنها "رُبع مسكون" مى دانید، معتقدید "پنجمین خورشید" خود را فدا كرد تا آدمیان را بر این خشكى بیافریند. آن را "پاچا ماما" مى نامید: مام زمین. یا گاه "آبیا یالا": زمین كهنسال. یا گاه: جزیره ى لاك پشت، چون باور دارید كه سراسر جهان پر از آب است و تنها همین سرزمین شما بر پشت یك لاك پشت از دل آب بیرون جسته است. پاچا ماما با گیسوانش: ذرّت ها، با شیر پستان هایش: رودها، با آغوش گرمش از شما كه تنها فرزندگان اویید، پرستارى مى كند. حتّى گاه وسوسه مى شوید كه بحث هایى كلامى كنید كه چرا خداوند خشكى طویلى به این شكل تشكیل شده از دو خشكى متصل به هم را مناسب آفریدگانش دانست، و چطور اگر خشكى به هر شكلى غیر از این آفریده مى شد، زندگى براى ساكنانش ناممكن مى گشت.

و بعد، در میان رؤیاهاى كوچك شما، كشتى ها مى رسند و توپ ها و تفنگ ها و وحشت. نه وحشت از كشته شدن، نه. كشته شدن بهاى كوچكى است كه باید بپردازید. وحشت از فرو ریختن هر آن چه باور داشتید، به یقین مى دانستید، وحشت از جهلى كه به دنبال آن مى آید. آینده ى جهان تا سه هزار سال بعد را جزء به جزء در معبدها ثبت كرده بودید، اما دیگر نمى دانید فردا چه خواهد شد؟ در تمام سختى ها و مصائب خداى آفتاب را به یارى مى خواندید و او را مؤثر كل مى دانستید، اما دیگر نمى دانید به كدام خدا پناه باید برد، به كدام خدایان؟

موجوداتى بیگانه از جهانى دیگر، جهانى كه نسل هاست مى شناسید را "كشف" مى كنند، و این یعنى تاكنون شما محور جهان نبوده اید، شما "اشرف مخلوقات" نبوده اید، دیگران بوده اند و این آن ها هستند كه باید شما را "كشف" كنند و نام یكى از فرماندهان - و نه حتى خدایان و پادشاهان - خود را بر مام مقدس زمین شما بگذارند: آمریكو وسپوچی، كریستوفر كولومبوس.

و بعد؟ و بعد چه؟


چهارشنبه 27 مرداد 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

"اَحیه آشِر اَحیه"

کلمات کلیدی : ژان پل سارتر , روانشناسی , روانشناسی کودک , جامعه شناسی , نظریه برچسب ,


١.
ژان پل سارتر فیلسوف اگزیستانسیال مى گوید: آدمى بخشى از وجود خود را در آینه ى دیگران مى شناسد. در زیستن با دیگران و از طریق دیگران است كه مى فهمد خجالتى است یا خوش مشرب، در روز سختى مورد اعتماد است یا تنها مرد روزهاى خنده و شادى است و... 
سارتر به این شناخت مى گوید "خودشناسى اُبژكتیو".

٢.
در جامعه شناسى نظریه اى هست به نام نظریه ى "برچسب". بر اساس این نظریه، وقتى فرد یا افرادى از دید جامعه برچسبى بخورند و به یك ویژگى شناخته شوند، خواه ناخواه به سمت آن ویژگى سوق داده مى شوند، حتى اگر در ابتدا فاقد آن ویژگى بوده باشند، و مثلاً با آن كه بار اول بر اثر ندانم كارى مرتكب جرمى شده و به زندان افتاده، تحت بار نگاه جامعه به زندان رفته ها، باز به سمت جرم كشیده مى شود.

٣.
در روانشناسى كودك مى گویند: كودك خود را با صفات و خصوصیات منفى توصیف نكنید، و حتى به هنگام توبیخ او آن ویژگى را به عنوان ویژگى ذاتى و ثابت شخصیت او قلمداد نكنید. چرا كه كودك شخصیت خود را با همان خصوصیت خواهد شناخت و به سمت پرخورى یا بى نظمى یا تنبلى یا رفتارهاى دیگرى كشیده خواهد شد كه شما او را به سبب شان انتقاد مى كنید.


چهارشنبه 26 خرداد 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

"كَما تَموتونَ تُبعَثون"

کلمات کلیدی : زنبور , فاوست , گوته , مرگ , سعادت ,


١.
مى گویند زنبور نر در تمام عمرش تنها یك بار با ملكه عشق ورزى مى كند، و بعد بى درنگ مى میرد.
تصوّرش را بكن: در تمام عمر تنها یك بار لذّت عشق ورزى را مى چشد. تنها یك بار، امّا با ملكه. نخستین و در عین حال شكوهمندترین عشق ورزى، و بعد تمام. هدف زندگى اش همین است. بعد كه به هدف وجودى اش نائل شد، همچون میوه اى رسیده از درخت فرو مى افتد.

٢.
"فاوست" با شیطان معامله اى كرد كه به موجب آن، در این جهان شیطان به او خدمت مى كرد، و در دوزخ او خادم شیطان مى شد، و از شیطان خواست تمام لذّات ممكن دنیوى را برایش مهیّا سازد.
اما محتواى قرارداد به همین جا ختم نمى شود. قرارداد بندى دیگر نیز دارد، بندى كه از جانب كسى كه قصدش لذّت جویى است، بى اندازه عجیب مى نماید:
با شیطان شرط مى كند هر گاه جان اندوهگینش از چیزى لذّتى حقیقى برد، همان لحظه جانش را بستاند.

٣.
مردن در لحظه ى سعادت. جاودانه كردن شادكامى.



پ ن: از کانال هاروت و ماروت، کانال حقیر
@Harut_Marut


پنجشنبه 20 خرداد 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

میانسالی

کلمات کلیدی : میانسالی , عشق , رانندگی , نویسندگی ,


کسانی که در میانسالی تازه قلم به دست می گیرند، نویسندگان نابلدی خواهند شد.

پیوسته مظلومانه تلاش می کنند که قواعد خط را رعایت کنند، مدام مذبوحانه سعی می کنند درست به همان شکل که انتظار می رود بنویسند، اما باز نمی توانند. دست شان می لرزد، خط می خورد، می لغزد، و در آخر وقتی به دست خط خود می نگرند، مأیوسانه می گویند: من نوشتن یاد نمی گیرم.

 

کسانی که در میانسالی تازه رانندگی می آموزند، رانندگان ناآزموده ای خواهند شد.

مدام با هراس به اطراف نگاه می کنند که مبادا به کسی بزنند، پی در پی با دست پاچگی ترمز می کنند و به دیگران راه می دهند، و با این که تمام تلاششان را می کنند که کسی را نیازارند، عاقبت خیابان را با صدای بوق های خشمگین و معترضانه ی ماشین ها پر می کنند، و در حالی که زیر لب از همه عذرخواهی می کنند، با خود عهد می بندند که هرگز پشت فرمان ننشینند.

 

کسانی که در میانسالی تازه عاشق می شوند...




( تعداد کل صفحات: 5 )

[ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ]