شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

چهارشنبه 18 فروردین 1395
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

در باب عشق

کلمات کلیدی : آرتور شوپنهاور , عشق , اراده , تسلی بخشی های فلسفه , آلن دوباتن ,


شوپنهاور می گوید تمام جهانی که می بینیم، و نیز خودمان، تنها "نمود" و "ظاهر" هستیم، و "بود" و "باطن" جهان امر واحدی است: اراده. اراده مقاصد کلانی را دنبال می کند که شاید به خودی خود برای ما ارزشی نداشته باشند، و برای آن که از وصول به اهدافش اطمینان حاصل شود، ما را می فریبد.

یکی از مظاهر این فریفتن عشق است. اراده برای آن که غرض کلان خود را، یعنی تولید مثل و بقای نوع را، تأدیه کند، عقل را می فریبد و دچار عشق می کند.

شوپنهاور می گوید اگر اراده با فریبکاری خود مداخله نکند، هیچ کس به صرف تعقّل حاضر نیست زیر بار قبول رنج ها و مسئولیت های تولید مثل برود، تا مصلحتی همگانی یعنی بقای نوع انسانی را محقق سازد.

بر اساس نظریه ی بالا، شوپنهاور می گوید که ما در حقیقت عاشق کسانی می شویم که بتوانند نقیصه های ما را جبران کنند تا برآیند نقاط ضعف و قوت دو عاشق، کودکی متعادل تر باشد. مثلاً مردان بلند قد ناخودآگاه عاشق زنان کوتاه قد می شوند تا کودکانی متوسط القامه داشته باشند.
در نتیجه، ما ناخودآگاه عاشق کسانی می شویم که فرزندان مناسب تری از آن ها حاصل شود، نه کسانی که ما را خوشبخت سازند. یعنی عشق و خوشبختی، هیچ گونه ارتباطی با هم ندارند و اراده با فریبکاری خود، این دو را مرتبط نشان می دهد. این است که ازدواج های ناشی از عشق کمتر به خوشبختی می انجامد.



سه شنبه 4 اسفند 1394
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

پیرمرد و دریا؛ داستانی ناتمام

کلمات کلیدی : پیرمرد و دریا , همینگوی , اراده , تقدیر ,


پیرمرد و دریا

خیلى خیلى وقت پیش، زمانى كه هنوز نوجوانى بودم، داستانى نوشتم به تقلید از پیرمرد و دریاى همینگوى، ولى با لحنى به مقتضاى سنم، رمانتیك و شاعرانه. داستان ماجراى پیرمردى ست كه از این كه سیرى و گرسنگى خود و خانواده اش به دست بازى هاى دریا باشد، به تنگ آمده. روزى، پس از چهار ماه بدون صید ماندن، چهار ماه گرسنگى، تورش را بر مى دارد و مى رود تا صید اصلى را به تور بیندازد. نه ماهى هاى كوچك، نه نهنگ هاى بزرگ، خود خود دریا را.

خانواده اش از این جنون به وحشت مى افتند و مى خواهند متوقفش كنند، مى گویند: اراده ى انسان حدى دارد و هر چیزى را نمى توان به دست آورد. مى گویند: آن ها به همین اندك راضى و قانعند. خیلى چیزهاى دیگر هم مى گویند. ولى پیرمرد همه را پس مى زند و راهى دریا مى شود.
دریا نخست ریشخندش مى كند و آشغال به تورش مى اندازد. پیرمرد از اراده اش بر نمى گردد. دریا با بى اعتنایى چند ماهى به تورش مى اندازد كه برود رد كارش. پیرمرد ماهى ها را بر مى گرداند و باز تور مى اندازد. دریا مى لرزد و نهنگى برایش مى فرستد. پیرمرد نگاهش هم نمى كند و باز تور مى اندازد. دریا خشمگین مى شود، موج از پى موج مى فرستد براى واژگونى این بر هم زننده ى نظم آفرینش. پیرمرد، مصمم تور مى اندازد و تور مى اندازد و تور مى اندازد.

سال ها گذشته و هنوز پایان مناسبى براى این داستان به ذهنم نرسیده. در یك روایت پیرمرد غرق مى شود و دریا تا همیشه از گرسنگان تور به دست مى ترسد.
در یك روایت پیرمرد با اراده اش چنان تركى به نظم آفرینش مى اندازد كه بلور شكست ناپذیر كیهان به كل مى شكند و در هم فرو مى ریزد و هر تكه ى آن به گوشه اى از دریاى عدم پرتاب مى شود.
روایت هاى دیگرى هم هست. اما در هیچ یك پیرمرد موفق نمى شود دریا را به تور بیندازد، و در هیچ یك دریا موفق نمى شود پیرمرد را از اراده اش برگرداند. این دو در همه ى روایت ها، چون دو جنگجوى آشتى ناپذیر خصم ابدى یكدیگر باقى مى مانند.