شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات
از کجا معلوم امروز شنبه است؟...
 

جمعه 1 آذر 1398
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

عیسی بار آبا

کلمات کلیدی : عیسی , مسیح , مسیحیت , پونتئوس پیلاطس , باراباس ,


بنا به روایت اناجیل، در یهودیه رسم بوده که در روز عید پسح یک زندانی به انتخاب مردم آزاد شود. بر اساس همین رسم پونتیوس پیلاطس، فرماندار رومی یهودیه، مردم را مخیر کرد که بین مسیح و یک راهزن به نام باراباس یکی را انتخاب کنند تا آزاد شود، به این امید که مردم مسیح را انتخاب کنند، ولی مردم به تحریک علمای یهود، باراباس را انتخاب کردند و مسیح مصلوب شد.

اما این روایت چاله‌های زیادی دارد، از جمله این که وجود چنین رسمی هیچ کجا ثبت نشده، و فرماندار رومی با آزاد کردن یک مجرم که توسط حکومت روم محکوم به اعدام شده بود، خودش در معرض اعدام قرار می‌گرفت.

اما خود باراباس هم شخصیت قابل توجهی است. باراباس یا در آرامی «بار آبا» به معنی «پسرِ پدر» است. ‏یکی از آبای کلیسا نوشته در نسخهٔ انجیلی که در اختیار داشته، اسم کامل این فرد به صورت «عیسی باراباس» (عیسی پسرِ پدر) آمده. اما اسقف مذکور به این تصور که عیسی اسم مقدسی است و نمی‌تواند اسم یک راهزن باشد، و لابد یک غیرمسیحی به قصد تمسخر و توهین کلمهٔ عیسی را به اسم باراباس افزوده، این کلمه را حذف کرده است.

اما بعضی‌ها از همین هم‌اسم بودن دو نفر، نتیجه گرفته‌اند که ‏«عیسی پسر مریم» و «عیسی پسر پدر» در اصل یکی بوده‌اند، و بعدها بر اثر به هم ریختگی روایت‌ها تبدیل به دو فرد مجزا شده و دو سرنوشت مختلف پیدا کرده‌اند: یکی به صلیب کشیده شد و دیگری از صلیب نجات پیدا کرد.


دوشنبه 29 مهر 1398
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

در باب سندروم ایلعازر



‏چنگیز گفت: «آن وقتی که با مادر و برادرانم از قبیله اخراجم کردند، پیرمرد جادوگری بزرگ قبیله بود. شصت سال بود که این منصب را داشت، بیماران را مداوا می‌کرد، گاهی حتی مردگان را زنده می‌کرد، و همه به احترام قدرت اعجازآمیز شفابخشی که داشت، سر به فرمان او گذاشته بودند. هم او بود که ‏مرا خطرناک یافت، ولی چون مرد مقدّسی بود به جای کشتنم، تنها تبعیدم کرد.»
جوچی یادآوری کرد: «اما بعد تو بازگشتی و او را کشتی و خود به جایش نشستی.»
چنگیز انگار که خاطره‌ای شیرین را مرور می‌کند گفت: «ها، بله، یادم می‌آید.» بعد شانه بالا انداخت: «معلوم است قدرت بر کشتن بیشتر در حکومت کردن به کار می‌آید، تا قدرت بر زنده کردن.»


دوشنبه 24 تیر 1398
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

از یک داستان ناتمام



‏از سال نود و دو یا سه بود که شروع کرد به فاصله گرفتن از زمین. اولش چند میلی‌متر بود، طوری که اگر دقت نمی کردی هیچ متوجه نمی شدی پاهایش زمین را لمس نمی کند. ما هم متوجه نشدیم تا خودش گفت. همه مثل بچه ها دراز کشیدیم جلوی پایش و یک چشممان را بستیم و یک چشمی نگاه کردیم و دیدیم ‏بله، پاهایش زمین را لمس نمی کند. پرسیدیم می خواهد چه کار کند؟ که گفت فعلاً برایش مشکلی ایجاد نکرده و اگر مشکل ساز شد می رود دکتر. هر چند نه خودش نه ما، نمی دانستیم چه دکتری باید برود. همه امیدوار بودیم که موقتی باشد و بگذرد. اما نه فقط نگذشت که حتی شدیدتر هم شد. ‏ما خودمان چون هر روز می دیدیمش متوجه نشدیم که هر روز فاصله اش به مقدار ناملموسی از زمین بیشتر می شود، اما چهار پنج ماه بعد دیگر آن قدر فاصله اش زیاد شده بود که مردم توی خیابان و اتوبوس متوجه می شدند و وحشت می کردند. چون به طور ذاتی آدم خجولی بود، دست به دامان ما شد. ‏بین خودمان بحث کردیم که مسیر کداممان به مسیر او می خورد و یکی از بچه ها که مسیرش نزدیک تر بود قبول کرد هر روز برود دنبال او و با ماشین برساندش تا مجبور نباشد با اتوبوس بیاید. اما مشکل به همین جا ختم نشد. چون موقع خوابیدن یا نشستن روی صندلی چند سانتی‌متر با سطح زیرین فاصله داشت ‏کم کم دچار کمردرد و گردن درد مزمن شد. برای خودش بالش مخصوص گردن خریده بود که موقع خواب گردنش کج نشود، اما کمردرد را نمی شد چاره کرد. این شد که همه به او اصرار کردیم که دیگر وقتش است برود دکتر و شاید اصلاً مشکل رایجی باشد و درمان ساده ای داشته باشد...


شنبه 11 خرداد 1398
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

باغ وحش بیرون شهر



‏راهنما گفت: «لطفاً فلاش دوربین‌هاتون رو خاموش کنید.»
کسی پرسید: «چرا؟»
راهنما توضیح داد: «مردمک بعضی جانورها مثل ماهی‌ها، در مقابل نور واکنش نشون نمی‌ده و تنگ نمی‌شه. به خاطر همین نور تند فلاش براشون خطرناکه و باعث آسیب دیدن چشم‌شون، و در مورد این عفریت‌ها، سوختن روح‌شون می‌شه.»


سه شنبه 17 اردیبهشت 1398
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

چون پرده بر افتد



پیرمردان آن روستا می گویند در روستای دشمنانشان ساحری هست که صدها سال است بی وقفه جنیان را تسخیر کرده، به سمت آن ها گسیل می دارد تا آفت و بیماری برای آدم ها و دام ها و محصولات ایجاد کنند، یا آب چاه ها را شور و تلخ کنند یا اصلا روستا را به کلی ویران کنند. اما ساحر دیگری که در مناره نیمه مخروبه ای در آن حوالی زندگی می کند نیز، پی در پی لشکرهایی از جنیان را به مقابله با جنیان دشمن می فرستد و جلوی ورود آن ها به روستا را می گیرد. این دو ساحر صدها سال است که در سکوت به جنگیدن با هم مشغولند. اگر یکیشان لحظه ای غافل شود، خودش و سرزمینش با خاک یکسان خواهد شد. اما مادام که هر دو شب و روز به ورد خواندن و طلسم دمیدن ادامه دهند، هر دو سرزمین در امان می مانند. و شگفتی ماجرا همین جاست: زورآزمایی ابدی دو نیروی ویرانگر باعث شده هر یک دیگری را خنثی کنند و در نتیجه، انگار نه انگار که در پشت صحنه زندگی آرام و روزمره روستاییان، ساحرانی هزار ساله با لشکریان اجنه در حال جنگی سهمگینند. تا جایی که امروز کمتر کسی از جوانان به این ساحران باور دارد، که از زندگی خود گذشته اند تا از زندگی مردم دفاع کنند.


دوشنبه 9 اردیبهشت 1398
ن : فؤاد سیاهکالی نظرات

تاریخ موازی

کلمات کلیدی : مانی , مانویت , چین , مغناطیس , قطب نما ,


مانویان باور داشتند که ماده در خود خاصیتی مغناطیسی دارد که روح را به خود جذب و اسیر خود می‌کند، تا جایی که حتی پس از مرگ هم روح نمی‌تواند از ماده جدا شود و بلافاصله به کالبد مادی دیگری می‌چسبد (تناسخ).

این باور مذهبی، باعث شده بود مانویان به پدیدهٔ مغناطیس توجه نشان دهند و آن را از دلایل حقانیت نظریات دینی خود بدانند، و بر روی آن مطالعات زیادی بکنند که منجر به کشف برخی خواص آهنربا، از جمله میدان مغناطیسی شد. 

درست مشخص نیست که چه زمان مانویان با پاشیدن براده‌های آهن در اطراف یک آهنربا، متوجه شدند براده‌ها همواره طرحی مارپیچی یکسانی می‌گیرند. اما در نقاشی‌های بازمانده از مانویان در اطراف جهان مادی خطوط منحنی‌ای هست که درست شبیه طرحی است که براده‌های آهن در اطراف آهنربا می‌گیرند.

همچنین مانویان چینی برای نخستین بار به خاصیت مغناطیسی زمین پی بردند و نخستین قطب نما را ساختند. هر چند آن‌ها از قطب نما نه برای جهت‌یابی بلکه برای اثبات حقانیت دین خود سود می‌جستند تا به دیگران ثابت کنند کل جهان مادی خاصیتی مغناطیسی دارد که روح را در خود اسیر می‌سازد.

در تواریخ چین مضبوط است که بوداییان که دشمنان سرسخت مانویان شرق آسیا بودند، امپراتور مینگ را متقاعد کردند که نمایش‌های آهنربایی مانویان حاصل سحر و جادو است و از آن پس هر گونه مطالعهٔ دینی بر روی پدیدهٔ مغناطیس به شدت محکوم شد.



( تعداد کل صفحات: 19 )

[ 1 ] [ 2 ] [ 3 ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ] [ ... ]