حائل

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ...

حائل

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ...

کلمات کلیدی

«هو الخلاق»

 

می گویند وبلاگ نویس که زیاد می نویسد، حالش بد است! اگر هم کم بنویسد وبلاگ نویس، باز حالش بد است! کلا آدم که وبلاگ نویس شود، حالش بد است ...

 

ما گشتیم و گشتیم و نیافتیم جایی را برای فریاد زدن! فریاد که هیچ، حرف هم نگذاشتند بزنیم! تا شروع کردیم به درد و دل کردن، برنامه ها ریختند در دلشان برای دردِ دل شدن ... تا شروع کردیم به گریه کردن، یافتند مسیری برای سنگینتر کردن بغضمان! پس بر آن شدیم که جایی فراتر از دل آدم ها پیدا کنیم برای فریاد زدن ...

 

و راستش قدری هم تنبل بازی درآوردیم! و شدیم شبیه این آدم های مدرن که فراری اند از کاغذ! حق هم دارند، سخت است و عجیب حوصله می طلبد، و از ما جان بخواه ولی حوصله نه!

 

و آخریش هم ... این ثانیه ها که می گذرند و جایشان را می دهند به دقیقه ها و دقیقه ها به ساعت ها، ساعت ها به روزها، روزها به ماه ها، ماه ها به سالها شاید جایی برای ماندن بخواهند! یعنی خب هر کسی جایی می خواهد که بماند! مثلا اگر کسی در قلبی جایی نداشته باشد، نمی ماند آنجا که ... این ثانیه ها هم جا می خواستند، یک سرپناهی، پناهگاهی، چیزی ... جایی که در آن بمانند، جایی که در آن از باران خیس نشوند، به خنکای هندوانه دل خوش نکنند، با برگ ها زرد و پژمرده نشوند و زیر برف، سردشان نشود یک وقت ... خلاصه جایی لازم بود که بمانند تا فراموش نشوند، از دست نروند، حسرت بر دلمان نگذارند ...

 

خلاصه گشتیم و گشتیم و اینجا را پیدا کردیم! برای فریاد زدن! پس اگر می آیید، محکم گوش هایتان را بگیرید و زود دل هایتان را آزاد کنید تا یکسان کنیم تپش نامنظم قلب هایمان را ...