هو الحبیب
از حالا ده روز مانده است به تولدم...
و من بیش از هرچیز به تو فکر میکنم. فرهنگ ما پر است از مفاهیم دستکاری شده. پر از بدهای خوب و خوبهای بد. همه میدانند که من عاشقم بر کبریت. و بر سرمایِ چرب بنزین. عاشقم بر دبههای سفید رنگ با در قرمز. غریب ترینِ احساسات دنیا، لمس سرمای بنزین است بر سر. سُر خوردنش میان موها. فرو رفتنش در چشم. و آتش گرفتن مژهها. و چه میشود مگر وقتی کسی آتش می زند خودش را؟ چه میشود مگر که سرتاپای کسی بسوزد در تمنای معشوق؟ که ما فقط برای چشمانِ او... که برای جا گرفتن در سیاهیاش.
رسم بر آن است که یافتنِ سفیدی سختتر است از سیاهی. همه چیز کثیف میشود خودش، تمیز اما نه. چشمان تو اما مثال نقضی است بر این قاعده. که تو همیشه مثالی هستی از جنس نقیض؛ بر تمام قاعدهها. قاعده آفرینش، که قرار بود آرام باشد همه چیز. که دریا همیشه آرام است، و طوفان استثنا. تو اما... با موجِ موهایت، دست ردی زدی به قاعده طبیعت. و من آخرین قاعده را نیز میشکنم... قاعده مرگ را... من به رسم بنزین و کبریت، در چشمان تو، جاودانه خواهم شد. فرشته مرگ خواهد ماند در حسرت گرفتن جانِ من. که شعلههای آتش جان میگیرد در چشمان تو. مرگ، قاعده جدا شدن از دلبستگی است. قاعده رهایی از عادتِ زندگی. مرگ، قاعده کنده شدن از آنجاست که دوستش داریم. من اما... تازه جان خواهم گرفت میان چشمان تو. شعلههای آتش، تمام وجود مرا در تو حل خواهد کرد. بنزین، عزرائیلِ من است. و من او را به آغوش خواهم کشید...
تاریخ پر است از آنها که سوختهاند. از آنها که طعم بنزین را بر سرشان مزه مزه کرده اند. من نه آخرینشان خواهم بود، نه اولی. تاریخ پر است از پردههای کنار زده شده و نقش بستن شعلهها در قرنیهای مشکی. قرنیهای که شهریار نوشته بود: «تا نو نگاه میکنی...». تاریخ پر است از درهایی که جلویشان کسی آتش گرفته. کلمات بویی از جنون دارند امشب. بوی کبریتِ آتش نگرفته میدهند. من در آستانه آتشی عظیمم. تو برای من، راهی به جز سوختن خودم نگذاشتهای. چراکه تو در واپسین لحظات ناگزیری از نگاه کردن به من. که این رسم دلبرهاست. دلبرها همه مشاقند بر تماشای عشقِ دلدادهها. من از این ثانیهها، از این کلمات، از این روزها و شبها، تنها تو را میخواهم. و چرا این خواستن را با مرگ پی نگیرم؟ با خیس شدن از بنزین؟
من خواهانمِ بنزینم و آتش... که سینه «سوخته» ام بیش از این تاب نمیآورد. فقط... حضرت دلبر (علیه الرحمه)... دکترها نوشتهاند پلک به قاعده 12 بار است در دقیقه. به حساب ریاضیات، هر پنج ثانیه یکبار. شما لطف کنید گوش کنید به حرفشان. بیشتر از پنج ثانیه هم خیلی بعید است طول بکشد...
- ۹۹/۰۹/۰۱