هو الحبیب
آینه پر شده است از جای دستهای امین. وقتی دعوایش میکنم، میخندد. «سخته به خدا تمیز کردن آینه به این گندگی». صورت شکلک درآوردهاش میخندد. «دِ نخند دیگه. همه جا پر شده از جای انگشتات". نگاهش را میچرخاند طرف من. «اگه یه روزی من نبودم، به جای انگشتام نگاه کن، یادم بیفت». کیش و مات. من مسافری میشوم به سرزمینهای دور ...
مسافری به سرزمین انگشتها. به انحنای خطوط انگشت اشاره که میرسند به هم. محل انقطاع دو سهمی. من مسافری میشوم به سرزمین تب کردن کف دست. اثر انگشت، نشانی ست غریب. برای مایی که هرکس ردی گذاشت روی دلمان و رفت. مایی که کُهنه و شیشه پاککن نداشتیم. من، کلکسیونی دارم از انگشتها. از واپسین بازماندههای شهرک متروک عشق. ساکنان اینجا روزی از جنس هیجان بوده اند. از جنس عرق کردن دستها توی هم. جنس طغیان فِرِ مو از زیر روسری. نوشتن از عشق، یا به عبارت دیگر «تو»، پر مشقت ترین کار دنیاست. که حفاری معدن قلب را میطلبد و خطر ریزش به دنبال دارد. خطر مدفون ماندن زیر خواستن، زیر آوارگی، زیر موهایت که مش به مش ریخته است روی شانه ...
قصه به جا ماندن آثار دست، قصه خرسها رو میماند در جنگل. روی تنه درختها. که هرکدام نشانی میگذارند به نشانه قلمرو. که مال ماست اینجا، هرکه قدم گذارد بیگانه است. و ما آدمها، شبیه ایم به خرسها. در پر کردن جنگلهای دیگران با دستهایمان. مایی که علامت گذاشتیم رو دلهای همدیگر. که اینحا قلمرو من است، مالکیتم، فرمانروائیام. اینجا همان جاست که با داشتنش، نیازی به جنگ نیست برای تصرف دنیا. نیازی به تانک و موشکهای زیرزمینی نیست. ما همه جا را پر از علامت کرده ایم. تمام مایی که شب تولدش، کادو کردن یاد گرفتیم. تمام مایی که با بند کفشش، یاد گرفتیم بند ببندیم. و حالا او چند بار بشورد مانتوی تمام مشکیاش را ردِ عطر پاک شود از رویش؟ چند سال کفش چسبی بپوشد که یاد بندهای گره خوردهاش نیفتد... مایی که سرچ کرده بودیم در آپارات، مدلِ قلبی بند کفش...
من معتقدم هرکس بوی باروت بدهد، محروم مانده است از تعیین قلمرو. محروم است از نوازش موهای دختری روی پایش. از ترکیب شاتوتی لاک با ارغوانی روسری محروم است. تمام آنها که طنابی میاندازند دور گردن زندانی سیاسی، محروماند از دوست داشتن. از همان توصیفات تکراری که قبلا گفتم محرومند، از عرق کردن دستها و بوی عطرها. آدمها اگر مالک دلی باشند برای خواستن و مویی برای شانه کردن، نیازی ندارند به شهرها و کشورها. به تصرف آنها. به جنگ برای یکی دو وجب گل و لای...
- ۹۹/۰۹/۱۵