هو الحبیب
چه میشود اگر برای چند دقیقه تمام تفسیرها و ترجمهها را بگذارم کنار و یاد کنم موسی(ع) را «هنگامی که به خانوادهاش گفت... اِنی آنست نارا»؟ و بنویسم که من هم آتشی میبینم. بنویسم که حرارتی میان قلب من، زبانه میکشد. «ساتیکم منها بخَبر»... من هم خبری از آن آتش بنویسم... که تمام شهرها را اشغال کرده و حالا نزدیک شده است به پایتخت. کافی است آنجا را هم بگیرد، بنشیند پشت بلندگوی رادیو... «اینجا... صدای جمهوری اسلامی عاشق شدن».
«فلما جاءها...» موسی و من به آتشهایمان نزدیک تر میشویم. «نودی ان بورکَ من فی النار... ندا دادیم که مبارک باد کسی که میان آتش است...». به رسم موسی، خداوند جایی میان تمام آتشهای دنیا، منتشر شده است. و این حراتی که مرا میسوزاند نیز، از آن اوست.
شاید مدتها قبل میکردم عشق، با خدا در تناقض است. یعنی نمیتوان عاشق بود و بنده هم بود... حالا اما، به یقین میدانم که خدا جایی میان این آتشِ مبارک پنهان شده است. او خودش را جایی میان تکتک عاشقانههای دنیا جا داده. و مبارک است هرجا که او باشد. عشق زمینی، نه مقدمهای، که مکملی است برای عشق خدا...
پ.ن: نمیدانم بعد از چندسال به جواب این سوال رسیدم، اما بالاخره رسیدم. البته منظورم اینجا هر عشقی نیست... بشرطها و شروطها و من شروطها... (:
- ۹۹/۱۲/۱۵