هو الحبیب
دیروز یکی از بچههای راهنماییمان را دیدم که مدتها بود ندیده بودمش. روزهای اول که میشناختمش، خیلی آرمانی بود برای همه چیز. خیلی چیزها را میتوانست عوض کند توی دنیا. از باهوشترین آدمهایی بود که میشناختم. معصومیت چشمها و عمق خنده آن روزهایش را هنوز کامل یادم است... بعد خیلی آرام تر از آنچه بشود تصورش را کرد عوض شد. با آدمهایی دوست شد که شبیه خودش نبودند و حالا ناشناختهترین آدمی است که میشناسم... و این فقط تاثیری است که دیگران رویش گذاشتند. من میفهمم این بین چه شده... ما نسبت به آدمهای دور و برمان مسئولیم. نوع رفتار و حرف زدن ما، شخصیت آنها را شکل میدهد. بدی ما نمیماند برای خودمان. بدون شک ما را توی قبر خودمان نخواهند گذاشت. ماییم که «خرمدین»ها را بزرگ کرده ایم. رشد داده ایم و فرستادیمشان توی جامعه. تمام قاتلها و دزدهای شهر رفقای مایند. برادرها و خواههایمان. پدرها و مادرهایمان. آنهایند که دوستشان داریم. و ما مسئولیم نسبت به آنها... حرف زدن ماست که شخصیت دیگران را میسازد. کلمات ما. زندگی ما. و وای بر ما اگر پس از این حواسمان به نگاه کردنمان نباشد. وای بر ما اگر به کوچک ترین جزئیات لباسی که میپوشیم توجه نکنیم. اگر هرکلمه را پیش از گفتن هزاربار بالا و پایین نکنیم. و چقدر بد است که آدمها نفهمند چه میکنند با دیگران. چقدر بد است که احساس کنند بقیه خودشان مسئول خودشانند. هرگز... ما نسبت به همه چیز مسئولیم...
- ۰۰/۰۳/۰۲