حائل

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ...

حائل

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست ...

کلمات کلیدی

u are my all and more

هو الحبیب

 

هر «مجاز» یک «علاقه» دارد که از معنای لُغوی برسیم به معنای حقیقی. و هر کلمه تو برای من هزار علاقه که خودم را میانش پیدا کنم. تو با کدام کلمه، کدام جمله و کدام بیت به من فکر کرده ای؟ با صدای آهنگ کدام اسنپ یاد من افتاده ای؛ قلبت تندتر زده و گفته ای راننده صدایش را بلندتر کند؟ من هنوز چه کوچکم که در میان همه چیز دنبال تو می‌گردم. کاش بخش کوچکی از یک قاصدک بودم که بایستم به تماشایت. هرلحظه که حرف می‌زنی، هر ثانیه‌ای که می‌خندی و هرگاه -خدایی نکرده- غصه می‌خوری. بعد از میان اینها هرلحظه‌ای که متعلق به من بود را نگه می‌داشتم پیش خودم. شب که خواب بودی، مرورشان می‌کردم. ذوق می‌کردم از یادآوری‌شان... بعد که مملو می‌شدم از تو، بعد که به اندازه کافی نگاهت می‌کردم، بعد که لحظه کوتاه برق زدن چشم‌هایت را می‌دیدم، می‌افتادم روی موهایت. تو تکه قاصدک کوچکی را می‌دیدی موقع شانه کردن موهایت. برش می‌داشتی حتمن، و من پُر می‌شم از لمس کردنت. به آخرین مرحله وصال رسیده بودم... حالا می‌توانستی فوتم کنی آن طرف؛ و من حتی برای یک لحظه هوایی را نفس بکشم که تو نفس می‌کشی. من، چقدر خوشحالم که هوای شهری را نفس می‌کشم که تو در آن نفس می‌کشی. زیر آفتابی گرمم می‌شود که تو هم زیرش ایستاده ای. بارانی خیسم می‌کند که کفِ دست‌های تو هم باریده است. و کسی چه می‌داند؟ شاید روی آسفالتی راه بروم که تو قبلن از رویش راه رفته ای. کتابی بخوانم که تو قبلن خوانده باشی اش... عزیزِ دلم...

 

پ.ن1:

شانه کمتر زن که ترسم بشکند آن تارِ زلف

تارِ زلف توست اما رشته جان من است...

پ.ن2: 

i've whatched those eyes light up with a smile

oh, you tought me all that i know

i've seen your soul grow just like a rose

...u are my all and more

پ.ن3: حس می‌کنم باید یه سری حرفا رو بزنم تا این ترکیب غریبی از بغض و خواستن و ... که جمع شده پشت گلوم خالی شه. چندبار سعی کردم بنویسمش که نشده. نمی‌آید در واژه...

پ.ن4: چند ماهی می‌شود که شوهرخاله مامان بزرگم فوت کرده... اما خاله‌ هنوز زنده تصورش می‌کند. که توی خانه راه می‌رود. که خرید می‌کند. نه اینکه الکی خیال کند، واقعن می‌بیندش. شب‌ها تنهایی نمی‌ترسد چون او را می‌بیند. او توی خانه هست. جای وسایل را عوض می‌کند. با هم غذا می‌خورند. حالا همه نگرانش شده اند. که توهم زده. که مریض شده. من اما فقط قشنگی می‌بینم... که بعد از مردنش حتی؟ اینقدر دوستش داشته یعنی؟

  • ۰۰/۰۳/۰۶