هو الحبیب
در این چند دقیقه باقیمانده از امروز باز میخواهم از شما تشکر کنم. که زندگی ما بدون شما هرچه که نامش باشد، زندگی نبود. مهمترین سوالی که ذهنم را مشغول کرده این است که آنهایی که خدای را تو نمیشناسند، به چه زنده اند؟ چه انگیزهای دارند که وقتی ناراحتند، وقتی زمین میخورند وقتی کسی ولشان میکند، چندتا قرص نخورند و زندگیشان را برای همیشه تمام نکنند؟ چه انگیزهای دارند که از پنجره پایین نپرند؟ منطقی به نظر نمیرسد... تحمل درد در زندگی وقتی هیچ چیز قرار نیست ادامه بیابد، منطقی نیست... باز هم ممنونم از شما. برای آموختن آنچه بلد بودید به ما. برای آموختن اینکه میتوان از بعضی چیزها به خاطر بعضی چیزهای دیگر گذشت.
.
فرماندهان سپاهش به معاویه نوشته بودند زندهاش را میخواهند یا مردهاش را. من به این فکر میکنم که ما چندبار مرده و زنده امام زمانمان را تحویل نفسمان داده ایم؟ تحویل نگاهمان. تحویل دلمان. ما خودمان فاعل تمام فعلهای روضههایی هستیم که میشنویم. ما هم بیبخاریم. خسته ایم. بیحوصله ایم. آماده هزینه دادن و مردن نیستیم. ما هم از جمله آنهاییم که حسن را و حسین را تنها خواهیم گذاشت. سالهاست به شعار دادن عادت کرده ایم. دیگر حالم از این توهم که ما آدمهای خوبی هستیم حالم به هم میخورد. ما بیبخارترین و بیغیرتترین انسانهای تمام تاریخیم. خستهترین آدم های تاریخ. چشم و دلمان به هرچه گناه است عادت کرده. بترسیم از روزی که امام زمانمان را تحویل دشمنش دهیم و این بار بین خود و خدایمان نماند. ثبت شود در تاریخ...
- ۰۰/۰۷/۱۳