امروز:

لحظه ای که تموم شد

» نوع مطلب : چرت و پرت نویسی ،ازمایش - تز - مقاله ،

وقتی که با یک موسیقی همراه میشی، کتابی میخونی و تو شخصیت داستان فرو‌میری، فیلمی میبینی و از دنیات کنده میشی، موقعی که میخواهی جدا بشی، از دنیات و اطرافت، از همه ادمها و روابط پیرامونت، بری یک جای دور، توی یک صحرا، شاید هم جنگل، یک جایی که فقط خودت باشی و خودت و هیچ چیز و کسی باهات همراه نباشه، موقعی که گوشه تختت، زیر لحافت میشه محل امنت، جایی که اروم میگیری، دوست داری زمان بیایسته و هیچ کس مزاحمت نشه، هیچ فکر و نگرانی رسوخ نکنه، تو باشی و سکوت شب، تو باشی و امنیت لحافی که تورااحاطه کرده. کاشکی میشد روزی را تو دنیای موازیمون باشیم. کاشکی میشد یک روز مغزمون را به سکوت اجاره بدیم، همه چی را بریزیم بیرون و با مغز اروممون نظاره گر ارامش بشیم. تمام.


نوشته شده در : یکشنبه 25 آبان 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

تکرار

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا ( سال هفتم) ،

چندوقته میخوام یک پست برای اینستا بنویسم وقت نمیکنم، الان تو مترو ام و دارم بعد از یک هفته کار سنگین میرم خونه. خواستم پست اینستارا کامل کنم دیدم نه نوشتن اون پست به انرژی مثبت زیادی احتیاج داره که الان من ندارمش اما نوشتن برای شما و با شما حرف زدن نه تنها انرژی نمیخواد بلکه باعث میشه لبخند به لب باهاتون حرف بزنم و سبک بشم. حقیقتش این مدت اوضاع فرق چندانی نکرده، روزهای من و راستین با کار زیاد پرشده و تنها نصف روز از اخرهفته ها را میتونیم به استراحت و تفریح اختصاص بدیم، هفته دیگه تنکزگوینگ هست که هرسال یکی از دوستان متولد اینجا با تشکیلات کامل برگزار میکرد که امسال به خاطر کرونا کنسل شده. امار کرونا تو نیویورک داره بالا میره اما خوشبختانه خیلی کمه و اوضاع نسبتا امن هست. از انتظار دیگه حرف نمیزنم که خودتون بهتر میدونید این روزها قسمتی از لحظه های من و راستین هست. عملا همه تصمیماتمون موکول شده به بعد از اتفاق بزرگ. حتی پستهای اینجا همه تکراری شده و هیچ خبر و اتفاق و حرف خاصی ندارم که براتون بگم.اگه تونستید برای این پست کامنت بذارید از خودتون بگید، شما از خودتون و این روزهاتون بگید.


نوشته شده در : شنبه 24 آبان 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

مشکل کامنت گذاری برای این وبلاگ همچنان برقراره

دوستان عزیزم. از همه شما بابت وضعیت کامنت گذاری  این وبلاگ عذرخواهی میکنم. پیام گذاشتن برای این وبلاگ تقریبا غیرممکنه شده و یا بسختی و بعد از چندبار فرستادن کامنت پیام ارسال میشه. بعضی از شما  از راههای مختلف (صندوق پیام ، اینستاگرام)  سعی میکنید با من تماس بگیرید و پیام محبت امیزتون را برسونید. خود من بارها به مدیریت وبلاگ پیام یا ایمیل زدم اما دریغ از یک جواب. دوستان اگه راه حلی برای انتقال ارشیو از این وبلاگ به وبلاگ دیگه میشناسید لطفا از طریق اینستا یا صندوق پیام که ظاهرا هنوز کار میکنه بهم بدید. یا دوستانی که میهن بلاگ دارن لطفا بهم بگن که ایا انها هم همین مشکل را دارن یا نه و یا چطور میشه مشکل را با میهن بلاگ مطرح کردو رفع کرد. ممنونم از همه شما. موقت این پست را تا برطرف شدن مشکل پست بالایی میذارم.

قالب وبلاگ را تغییر دادم شاید مشکل حل شه.
ظاهرا مشکل به پستها هم کشیده گزارش زبان اخرین پست هست که گاهی نشون داده نمیشه. 


نوشته شده در : جمعه 9 آبان 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

گزارش زبان

» نوع مطلب : زشت وزیبا ،اظهارفضل ،خودشناسی ،زبان و امتحان ،

نمیدونم چندتای شما زبان انگلیسی اتون خوبه و چند نفر ضعیفه و یا چندنفرتون راحت انگلیسی یادگرفتید و حرف میزنید و چندنفرتون اعتماد به نفس حرف زدن ندارید، خوب من خودم از دسته دوم هستم، اول اینکه من اموزش زبان انگلیسی را از ۳۰ سالگی و از پایه شروع کردم و بعد یک سال پریدم سراغ امتحان ایلتس و چندسالی تو گرفتن نمره زبان بالا گیر کردم اخرش هم با ایلتس پایین ۶ اپلای کردم. همون موقع بود که فهمیدم نقطه ضعف من حرف اکادمیک نیست بلکه مشکل من شنیدن یا فهمیدن انگلیسی هست که البته این مشکل تا همین امروز ادامه داره، خوب مسلما کسی که وقتی موسیقی ایرانی را هم گوش میده جملات را ناقص میفهمه و حواسش زود پرت میشه کلا یک جور مشکل تو گوش کردن و تمرکز موقع شنیدن داره که با زبان دوم شدیدتر میشه. شاید هم برمیگرده به توانایی مولتی تسک یا چند کار همزمان انجام دادن. مثلا من تمرکز خوبی دارم اما فقط و فقط وقتی یک کار دارم انجام میدم و عملا کار دوم که میاد وسط حواس من هم به صحرای کربلا میزنه. خلاصه با این زبان ضعیف من اومدم امریکا، سال اول ازکلاسها فقط ۲۰ درصد میفهمیدم وقتی هم که معلم امریکایی بود صفر درصد، حالا تصور کنید چطور من کلاسها را پاس میکردم و یا حتی A میگرفتم، این روند تا سه چهار سال اول ادامه داشت، یادم میاد کنفرانس میرفتیم کنار بقیه مینشستم اما عملا تو هپروت نفهمیدن یا کشمکش برای فهمیدن بودم. ماهیانه با fda میتینگ داشتیم بعد وقتی رییس بزرگ حرف میزد چون امریکایی بود نمیفهمیدم و اگه چیزی میگفت و بقیه میخندیدن با بقیه میخندیدم. جالبه همکارم موبور این اواخر از قیافه من دستش میومد که فهمیدم یا لبخندی که دارم تحویل میدم از نهمیدن هست. الان شش سال از ورود ما به امریکا گذشته، دیگه وقتی رییس بزرگ حرف میزنه میفهمم، موبور چون لهجه شدید امریکایی داره( که اعتقاد داره من نباید بگم لهجه، چون نیتیو بودن لهجه نیست ) بعد از ۲-۳ بار تکرار میفهمم، برای کنفرانسها باید مثل وقتی که امتحان دارم تمرکز کنم چون کامل مطلب را از دست میدم اما دراخر اگه تمرکز کنم ۸۰-۹۰ درصد میفهمم. فیلم را باید و باید با زیر نویس ببینم تا بفهمم، اخبار را تا حدی میفهمم. کلا میخوام به اون دسته از دوستان که از انگلیسی حرف زدن میترسن بگم اگه من تونستم با این اوضاع زبانی گلیمم را بیرون بکشم و تو تحقیق و ریسرچ موفق باشم شما هم میتونید. فقط نترسید. بزنید تو دل کار و تراکتپری ادامه بدید. راه حل پشتکاره و مداومت هست.


نوشته شده در : جمعه 9 آبان 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

روزانه

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا ( سال هفتم) ،

پاییز هم رسید با روزهای طلایی و گرمش و شبهای طولانیش، هوا خنک شده و تا بخواهی بجنبی میبینی تاریکی شب همه جا را گرفته. فصل پاییز و زمستون برای من نشونه درس و مشقه و تا حالا هم این سنت حفظ شده، نه اینکه این چندسال تابستون اثری از کلاس و مدرسه نباشه، نه اما چون لابلاش تقلب میکنی و سر از کوه و جنگل درمیاری انگاری نفس درس گرفته میشه..... صبح دوشنبه هست و لپ تاپم را انداختم روی دوشم و دارم میرم دانشگاه، از وقتی برگشتم دانشگاه، ازمایشها و انبوه کارها برگشته، از طرفی بهتره زودتر این phd را جمع کنم و دفاع کنم تموم شه بره. وسط اینهمه کار وقتی هم باید برای نوشتن بذارم و‌بشدت احساس چهاردست و چندسری میکنم........ صبح چهارشنبه هست، و‌تو‌متروام دارم میرم دانشگاه،یکی دو هفته گذشته به انالیز ازمایش اخری و اماده کردن نتایج و تحلیل اش گذشت، عملا هر ازمایش پری کلینیکال( خرگوشی) سه هفته کار تمام وقت داره. این وسط باید یک وقتی برای کامل کردن پایان نامه ام بذارم، کلی هم خورده کار مثل خریدهای ازمایشگاه و‌خورده فرمایشات استادم را باید انجام بدم. بینهایت کار هم زمان ریخته سرم. البته این حجم زیاد کار فعلا بد نیست چون باعث میشه کمتر به گرین کارت فکر کنم و زمان برام سریعتر بگذره. بااینحال سعی میکنم خودم را با کار خفه نکنم و همون روزی ۸-۹ ساعت کار را داشته باشم و دیگه شبها تا ساعت ۹-۱۰ شب تو ازمایشگاه نمونم و نهایتا ۸ خونه باشم. هرچندوقتی میرسم خونه حوصلم هم سر میره و فقط فیلم و سریال میبینم تا مشغول شم. همسر هم کارش خیلی سنگین شده و عملا چهارشنبه تا یکشنبه همدیگه را نمیبینیم چون ساعت کاریمون کاملا مخالف هم هست، اما میدونیم یعنی امیدواریم موقت باشه و سال دیگه این موقع زندگیمون شکل گرفته باشه و نرمال شده باشه. چقدر این زمان کند میگذره، چقدر این انتظار و بلاتکلیفی طولانی و خسته کننده شده، احساس میکنم پاییز و زمستون سرد و طولانی در انتظارمونه. تموم میشه، تموم میشه


نوشته شده در : یکشنبه 4 آبان 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic