امروز:

دیو جاه طلبی

» نوع مطلب : قدم به قدم، روز به روز تا اون بالاها ،خودنامه ،روزها در اون سر دنیا ( سال هفتم) ،

کدوم شما شاگرد اول و ممتاز کلاستون بودید یا تو زمینه هنر و ورزشی سرامد بودید. من شاگرد اول کلاس بودم تا دبیرستان، دبیرستانم یکی از بهترینهای تهران بود، یک کلاس تجربی بیشتر نداشت هرچند تا سال سوم همه ریاضی میخوندیم. کلا تو دوره تحصیل لذت و مزه شاگرد بهتر و ممتاز بودن بدجور رفت زیر زبونم، تو دبیرستان خاصمون شاگردمعمولی بودم، و بعد با اینکه داروسازی قبول شدم اما چون شهرستان خیلی دوری بود و رشته مورد علاقم نبود کلا علاقم را به درس و علم از دست دادم. اشتباه محض بود که داروسازی را ادامه دادم درحالی که بهش علاقه نداشتم اما واقعا اون زمان هیچ کمک فکری نداشتم که دستم را بگیره و ببره رشته پزشکی بندرعباس که قبولی بعدم بود. دندونپزشکی دانشگاه ازاد تهران هم قبول شده بودم اما یک ترم بعد شروع کلاسها فهمیدم. خلاصه اینکه خوندن داروسازی اون هم تو شهر و دانشگاهی که ازش متنفر بودم همه علاقه منرا کشت، بدتر از اون فارغ التحصیلی و محیط کار بود، هیچ جذابیتی جز حقوق خوب و احترامی که میگرفتم نداشت، بعد چندسال واقعیت را پذیرفتم و سعی کردم از کارم لذت ببرم، گذشت تا وقت مهاجرت رسید، سه سال اول فقط درگیر این بودم که با زبان الکن انگلیسی ارتباط برقرار کنم و خودم را بکشم بالا، پشت کار و سختکوشی من تو ازمایشها باعث شد، سوپروایزرم منرا بذاره روی تحقیقهای پروژه fda. با موبور همکار شدم، ایده ال گرا بودن و سخت کوشی موبور مثل خودم بود و‌ چون از لحاظ دانشی از من جلوتر بود شد مثال و الگوم، یواش یواش شروع کردم به درک ازمایشها و اعداد و داده ها، دیگه ازمایشها برام فقط ازمایش صرف نبود، دنیای ناشناخته علم بود، کاری که فقط من داشتم و دارم انجامش میدم، هرچنددرحد شن و ماسه تو کهکشان علم، اما اون شن و ماسه شد دریای انگیزه برای ادامه دادن. موبور به پاس سخت کوشیش توسط fda شناخته شد و براش پوزیشن پست داک هاروارد را تدارک دیدن. غیر از اون سوپروایزرم موبور را مشاور پروژه جدیدمون کرد و هرهفته جمعه سه تایی میتینگ داریم، غیر از اون تقریبا هرروز تقریبا سر گرنت و کارها با هم درتماسیم و دوست همیم. موبور همچنان درحال پیشرفته، یک پسر ۲۷ ساله امریکایی که هیچ چی جلودارش نیست. درواقع من خیلی خوش شانس بودم که باهاش اشنا شدم، بلطف موفقیتهای علمی سه سال گذشته باز مزه موفقیت علمی رفته زیر زبونم و باز جاه طلبی بالا و بالاتررفتن افتاده به جونم، موبور غیر از الگو یک رقیب هم برام شده که بخوام باز خودم را بالاتربکشم و موفقیتهای علمی بیشتری کسب کنم، الان توی هاروارد غیر از یک گرنت fda یک گرنت دیگه هم داره خودش میگیره که روش ما و روش رقیبمون تو اطریش و روش عکس برداری که تو هاروارد استفاده میکنند را داره مقایسه میکنه. رقیب ما تو اطریش که یک زمانی به خونش تشنه بودیم ازش دعوت کرده چندماهی برای گرنتش بره اطریش. موبور خیلی جوونه، ۲۷ سال، امریکایی هست و باهوش و پرتلاش. اینده خیلی خیلی روشن و طولانی و‌موفقیت امیزی درانتظارشه. گاهی فکر میکنم من عمرا به پای اون برسم، پس بهتره همین الان ترمز جلو رفتن را بکشم. بعد یاد این می افتم که چقدر این سه چهارسال گذشته از موفقیتهام لذت بردم و به خودم افتخار کردم و حس خوب گرفتم، از طرفی از لحاظ سبک علمی خیلی شباهت داریم پس من هم میتونم، بعد دوباره میگم اسمان تو ۴۳ سالت هست، میخواهی بچه دار بشی. بیخیال شو و‌ذهنت را از جاه طلبی برای پیشرفت خالی کن ( حالا من میگم پیشرفت شما فکر نکنید دارم راجع به مریم میرزا خانی حرف میزنم:))) نه بابا، منظورم از پیشرفت، محقق خوب بودن تو رشته ام هست. خلاصه هرموقع باز از یک موفقیت و پیشرفت دیگه موبور میشنوم دیو جاه طلبی میاد سراغم و میگه تو هم میتونی از این موفقیتها داشته باشی. خلاصه بین واقعیت سن و‌شرایط و دیو جاه طلبی بدجور گیر کردم


نوشته شده در : یکشنبه 9 شهریور 1399  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic