به به دوستان عزیز و ناشناس،صبح همگی بخیر چه شناس و ناشناس،ازچی دوست دارید گزارش بدهم ؟ازدرس؟فكركنم حالتون بد بشود حرف امتحان بزنم،پس اول یكم غیبت كنیم تا بعد،یادتونه گفته بودم دوستم رفته فرنگ وعاشق و شیدا برگشته ،خوب بسلامتی الان به مرحله دوستی رسیدند،بعد اون دوردورها یادتونه خصوصیات همه دوستهام را گفته بودم؟این دوست بنده را بیاد می اورید،من كه بعید میدونم چون خودم هم یادم نمیاد چی نوشته بودم و الان هم وقت دوره ندارم،خوب این دوست كه باید یك اسم روش بگذارم ،حالا چی بگذاریم كه یادم نرود!اناستازیا چطوره،خواهر سیندرلا بود،نه؟حالا چرا؟خوب من با این دوستم دبیرستان هم مسیر بودیم وچون مدرسه ما خیلی خیلی كم جمعیت بود و بقولی فقط یك كلاس سی نفره تجربی داشت (البته فقط سال اخر چون سیاست این بود همگی تا سال سوم ریاضی بخونیم)وچون اكثریت این جماعت سی نفره پزشكی تهران قبول شدند و تنها ما دونفر داروسازی قبول شدیم این دوستی ادامه دار شد،حالا این اناستازیا بشدت غرغرو تشریف دارند و متاسفانه جدیدا یك اخلاق بد دیگر هم پیدا كرده كه بدجوری رو اعصاب من هست ،
اینطوری بگیم اگر بهش بگم این كار خوبه میگه نه خیلی هم بده و من كه كلا بدم میاد و به این دلیل و اون دلیل ،واگه بگیم بده میگه اتفاقا خیلی هم خوبه و تو چرا میگی بده و كلی ادم را زیر سوال میبره ،وبدتر از اون چندوقت بعدش بطور كامل تغییرنظر میدهد ،حالا از اونجایی كه من اصلا حال و حوصله بحث و اثبات نظر را ندارم توروی مباركم نمی اورم كه ای بابا تو تا چند وقت پیش این را میگفتی و ایشون هم بخواهند بگند نه من كی این نظر را داشتم ؟و از این حرفها ،اما جدیدا دیگه این اخلاقش داره ازاردهنده میشه بس كه همش نظرم را زیر سوال میبره ،خوب بنظرتون با اناستازیا چه باید كرد؟
نوشته شده در : سه شنبه 5 آذر 1392 توسط : اسمان پندار. .