امروز:

درهم

نخیر هیچ خبری نشده(با اه)خب امروز 29 اپریل هست برای اینکه از بلا تکلیفی هم در بیام هفته پیش یه نامه زدم دانشگاه اونها هم فرمودند اخر اپریل.من که فکر کنم برای اینکه تاریخ کاملا صحیح باشه گذاشتند ساعت 12 شب 30 اپریل اعلام کنند که احوالات ما کامل بشه.

به همسرم هم گفتم خودت را برای یه دوره دپرشن حسابی اماده کن ظواهر امر نشون میده که اون هم اماده کرده چون صبح زنک زده میگه نگرانت هستم میخواهی اخر هفته بریم کاشان یا اطراف تهران.نیکی و پرسش؟میدونید دیگه از شور واشتیاق نتیجه افتادم،چند ماهی بود با ذوق وشوق فقط احوالاتم را تا قبل رفتن تجسم میکردم .باور میکنید حتی مراسم گودبای پارتیم را هم تجسم کرده بودم تا رنگ لباسی که دوست دارم اونروز بپوشم.همسرم مدام تذکرات لازمه را برای دل نبستن میدادند اما نمیتونستم چون واقعا از ته دل این را میخواستم.اما حالا داره ذهنم یواش یواش برنامه های دیگه میریزه زبان را ادامه دادن و حتی دارم به بچه دار شدن فکر میکنم(اگه یکدوم از شماها من را میشناخت حسابی تعجب میکرد اسمان و راستین و بچه؟    بنظر من که این اوج حس درموندگی منه.

خب ما چند سالی هست داریم باهم زندگی میکنیم.و تاحالا هرکی از ما راجع به بچه پرسیده با واکنش شدید ما روبرو شده.ما بچه نمی خواهیم نه شرایطش را داریم و نه حوصله مسئولیتش را. بنده هم بچه هارا دوست ندارم(جز برادرزاده)البته همسرم هم بچه ها را دوست دارند هم بچه ها ایشون را دوست دارند اما من نه.خب اینها که میگم هم بمعنی این نیست که نمیتونیم بچه دار بشیم.چون یکبار هم ناخواسته شدیم و چون نمیخواستیم بیخیالش شدیم. با اینحال من بکل منکر بچه نیستم راستش ازتنهایی توسن پیری میترسم و سن من هم که داره بالا میره اما همسرم اصلا بچه نمی خواد گاهی به شوخی میگه خوب فکرهات را بکن ببین اگه بچه میخوای شوهرت را عوض کنی. حالا با این توصیفات حق میدهم به هر کسی که میخواد متعجب بشه

از کار بگم.من روزی 11 ساعت کار میکنم(بجز پنجشنبه ها که بشغل شریف خوابیدن مشغولم)سالمم اما سر حال نیستم.ترجیح میدادم یک شیفت کاری که 4 ساعت میشه کار کنم اما چه کار کنیم که بنده  کمالگرا و به کم هم راضی نمیشم و اخرش میبینم روزی خداساعت دارم کار میکنم البته کار من اصلا سخت نیست اما به هر حال چندین ساعت رو صندلی نشستن و هرازگاهی دستور یک نسخه را نوشتن هم خستگی داره.رشته ما رشته بدی نیست در امد خوبی داره و حسنهای خودش را مثلا اینکه پروانه ما به خودی خود ارزش داره و پولسازه اما کما بیش رشته های دیگه نه.یعنی یه دندونپزشک تا موقعی درامد داره که داره مریضی را ویزیت میکنه و از این حرفها، از طرفی تو رشته ما برای پولدار شدن میلیاردی احتیاج به پول و شانس هم دارید (ای بابا این نسخه های گاه و بیگاه هم باعث میشه رشته کلام بپره.باید عادت کنید چون من اکثر روز  را داروخونه هستم خب داشتم میگفتم خلاصه من اون یکم شانسه را نداشتم نتیجش اینه که بعد از 10 سال فارغ التحصیلی هنوز داروخانه های مردم مسئول فنی هستم و در نتیجه میلیاردر هم نیستم و در نتیجه چون خواسته هام زیاده روزانه 11 ساعت کار میکنم.اهان یک توضیح دیگه(همه داروخانه داران هم میلیاردر نیستند اونه هم احتیاج به شانس سرمایه زیاد اولیه{برای خرید یک داروخانه خوب}و خصوصیاتی همچون مدیریت خوب و داشتن شم اقتصادی بالا احتیاج دارند)نگید وای داروسازها چقدر پولکی هستند(از اونجایی که من مطمئنم هیچکس از پول بدش نمیادو خب بعد شکم سیری میتونید خدمت به خلق خدا و داشتن حس مسئولیت  و وظیفه وغیره و غیره را هم جز خصوصیات داروسازها در نظر بگیرید.)بعدا براتون بیشتر مینویسم

خب این 11 ساعت شغلی من هم داره تموم میشه (ممنون شما هم خسته نباشید)پاشیم بریم خونه یه جند ساعتی هم اونجا روبرو تلویزیو بشینیم و بعد هم قسمت شیرین شبانه روز یعنی خواب.

راستی برام ارزو کنید فردا خبرهای خوب بگیرم


نوشته شده در : دوشنبه 9 اردیبهشت 1392  توسط : اسمان پندار.    دیدگاه() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic