امروز:

روز امتحان

» نوع مطلب : زبان و امتحان ،

چقدر زود اتفاقات مهم زندگی تبدیل به خاطره میشوند.انگاری که اصلا ازاول نبودند.

امروز سرکارم .از اتفاق قرار هست یک مدتی شاید یک ماه اضافه کاری کنم.یعنی 12 ساعت ناقابل سرکارم.خوب بریم سر امتحان دیروز تا مطلبش داغ هست یکمی از اون بگم.جمعه به ارامی گذشت و خوشبختانه از استرسهای وحشتناک امتحانهای قبلی خبری نبود.شنبه رسید و من با خوردن چند عدد قرص برای جلوگیری از حساسیت و سردرد و حالت تهوع و اضطراب احتمالی رهسپار امتحان شدم.7:30 رسیدم و امتحان تا ساعت 9:30 شروع نشد که نشد.یعنی حداقل یکساعت و نیم پشت میزم نشسته بودم تا سالن یواش یواش پر بشود.بعد نمیدونم متوکلوپرامید عوارض داده بود یا پروپرانولول با دوز بالا مصرف کرده بودم هرچی بود بصورت شدیدی خواب الود شده بودم .امتحان شروع شد اما میشد گفت با اینکه از نتیجه امتحان راضیم اما سختترین امتحانی بود که تا حالا داده داده ام .نه از جهت سوالها .بلکه بخاط خودم .درواقع هر بخشی که میخواست شروع بشود تا بخواهد تموم بشود و بعدی شروع بشود خیلی خیلی طولانی و سخت برای من میگذشت.(بعد این قلم سبز شده هر کاری میکنم سیاه نمیشود)یعنی نمیدونم چرا انقدر کشدار و طولانی میگذشت.بعد مجبوری هر ثانیه که نه هر لحظه تمرکز 100% داشته باشی.لیسنینگ ..........ریدینگ.............رایتینگ...........امتحان که تموم شد باورم نمیشد همه چی تموم شده.اومدم بیرون و دیدم همسری اومده دنبالم و منتظر ایستاده.یک ساندویچ هم برام خریده بود خدای نکرده این کالریهای سوخته شده سر امتحان, جبران نکرده نمونند.البته نیم ساعت بعد از هم جدا شدیم تا راستین بسر کارش برگرده و من هم به سازمانهای مربوطه سر بزنم.دو معاونت غذا و *دارویی و یک نظام *پزشکی.ساعت 3:30 رسیدم خونه و 4:30 برای اینکه خستگیم تکمیل بشود رفتم سر کلاس زبان .چند جلسه ای نرفته بودم و این وجدان هم دست از سر من برنمیداشت .رفتم و 8 برگشتم.اصلا یادم رفت بگم ........من خوب دادم...........البته اگر اون وسط خرابکاری نکرده باشم و نفهمیده باشم.امیدوارم خیت و بور نشوم.حدس میزنم لیسنینگ6.5-7 بشوم.ریدینگ 6-6.5ورایتینگ 6-6.5.دوهفته دیگر هم نتایج میاید تا شاید روسفید شویم.از امروز ,فردا هم باید بچسبم به سرچ دانشگاههای مختلف و رزومه فرستادن و خلاصه داستان بعدی.اصلا قرار هست یک برنامه شش ماه بعدی داشته باشم . راستش من و راستین مصمم هستیم هرچه زودتر این داروخانه را بزنیم.حالا من یک کلمه زدن استفاده میکنم اما واقعا برنامه ریزی سنگین و پشتکار فراوون میخواهد تا زیر بار استرس و احتمالا تغییرات سنگین و پول جور کردن و وام تسلیم نشویم.بعذ داروخانه خوب واقعا اجر و مزد اینهمه سختی را خوب میدهد و نوع بعدش خانه خراب کن هست.اصلا یک خواننده یکبار از من پرسید من که قصد رفتن دارم چرا میخواهم دارو*خانه بزنم؟خب تو خماری بمونید تا پست بعدی با علل تاسیس .

 

 


نوشته شده در : یکشنبه 24 آذر 1392  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic