یعنی تا خود دیروز كلی پست تو مغزم ورجه وورجه میكرد اونقدر كه میگفتم یك روزه هفت هشت تا پست میگذارم بعد حالا یكهو خالی شدم،كلی هم كتاب دفتر باركردم اوردم محل كار،گفتم پشتم سرد نشود و زبان را همینطور ادامه بدهم بعد انگار نه انگار تا همین دیروز توسرم میزدم همچین پشتم یخ كرده انگار مادرزادی یخ زده بدنیا اومدم .اهان قراربود علتها را براتون ردیف كنم،عرضم به حضور انورتون(خوبه اینجا را یك معلم ادبیات نمیخوند)ای بابا یعنی این حس نوشتن هم همراه زبان یخ زده رفته،اهن اهن خوب خدمت دوستان گلم عرض كنم كه بنده یك ده سالی هست به شغل شریف دارو*سازی مشغولیم وباز هم خدمتتون عرض كنم كه بنده بشدت معتقدم داروخانه حق داروساز هست.بهرحال باید برای هرزحمتی نتیجه ای هم متصور شد ،اون درس خوندنهای دبیرستان ورتبه زیر ١٠٠٠كنكورو دوباره درس و طرح دوسال وكاربرای دیگران .بالاخره یكجا باید غیر این عنوان دكتری یك استفاده ای ازاین رشته بكنیم بعد تا همین الان هم من حسابی ازجماعت دكترین عقب افتاده ام و تقریبا به شكل و شمایل دكترمثبت (بیعرضه ) دراومده ام .یا اصلا چرا حاشیه برویم فكركنید من فرصت این رادارم كه پول حسابی دربیاورم بعدحالا هی این فرصت را عقب می اندازم .اسم این راچی میگذارید؟،نه عجله نكنیددر واقع باز همون شانسی كه هرچی میكشم ازدست اون هست تا دوسال پیش دست وپای من را بسته بود (اون اوایل علتش را توضیح دادم تو ارشیو هست )بهرحال الان دوسال هست كه این فرصت عزیز نصیب ما شده ،و اما دلیل دوم یادم نمیاد.بریم سراغ دلیل سوم ؛اینکه من الان چمدون نبستم بخواهم فردا بروم كشور دیگر،حتی معلوم نیست كه بشود!چه برسد به اینكه كی بشود!مگه نه اینكه الكی الكی ٧سال علاف كانادا شدم .ازكجا معلوم اینبار بشود؟پس کاملا منطقی هست که بروم دنبال کار و بار.اهان دلیل دوم ،بعد فرض بگیریم بشود،درس و مشق تو بلادخارجه خرج دارد ،گویند ترمی سی هزاردلارو تو خودحدیث مفصل بخوان.واین است علل ایجاد كسب و کار. اما خدایی اون اولی كه گفتم ازهمه مهمترهست ،اصلا احساس میكنم یك حقی هست كه باید بگیرم وواقعاحس بدی دارم كه تا الان عقب افتاده وهرماهی میگذرد این حس بدتر میشود،پس با مشتهای گره كرده اراده كرده ام بزودی احساس رضایت را تجربه كنم.
نوشته شده در : یکشنبه 24 آذر 1392 توسط : اسمان پندار. .