امروز:

کاربیش از حد

ازروزی که سبز شدم دیدم وبلاگ رنگی بیشترحال میده.کلا شاید تو پوشش یا حتی دکور خانه خیلی رنگی رنگی نباشم اما تو درس و نوشتن همیشه چند رنگیم.احتمالا اینجا هم یواش یواش رنگی منگی بشه.

الان ساعت 6 هست و از 9 سرکارم.اولین بارمهر 88بود که یکسره از ساعت 9 تا 7:30سرکار بودم.اونهم اطراف تهران.شبها که برمیگشتم کاملا عصبی بودم.اونموقع یک شیفت از 9-1 داشتم و شیفت بعد 4تا 7:30.درواقع شاید تعداد کمی از شما بدونید که دارو*خانه های روزانه از ساعت 1-4یا5 بعدالظهرباید تعطیل باشند و فقط داروخانه*های شبانه* روزی حق دارند باز باشند.حالا تعداد معدودی ازاینها یواشکی و یا با گذاشتن مسئول فنی که همانا یک عدد دا*روساز هست قانون شکنی میکنند و باز هستند و دانشگاه هم زیاد دخالتی نمیکند مگر اینکه شبانه*روزی اطراف شکایت کند.باری بهرجهت میگفتم . یک دوره ای از ساعت 1 تا 4 را تو محل کار میموندم تا شیفت دوم شروع شود.خارج از تهران بود و حوصله رفت و امد نداشتم.خسته و عصبی به خونه بر میگشتم وبه شدت پاچه گیر بودم.تغییرش دادم و بعدالظهر را اومدم خونه و بعد از یک استراحت سک سکی دوباره میپریدم سرکار.خسته میشدم اما کمتر.یک مدتی هم یک شیفت کار کردم تا مهر 90 که باز زدم تو خط سه شیفت یعنی از10تا 7شب(خارج تهران شیفتها سه ساعت هست) بعد هم همین داروخانه فعلی 9-8شب تا الان که به بشترین مقدار رسیده 9-9 دوازده ساعت تموم.هنوز هم کار زیاد خستم میکنه.هنوز هم عصبیم میکنه.استانه تحملم دارد روربه روز کمتر میشود واز یک اسمان خوشرو و سرحال به یک اسمان غرغرو و بداخلاق تبدیل میشوم.متاسفانه قول دادم یک ماهی اینطور کار کنم.شب که میرسم خونه خسته و بی انرژی یک دوساعتی پای تلویزیون میشینم و بعد هم میخوابم.صبحها هم خسته و بی انرزی بیدار میشوم.حتی احساس میکنم نوشته هام هم خسته هستند.بعد یاد مثال همیشگی خودم میافتم.

من معتقدم یک کارخانه دار شاید روزی 2-3 ساعت کار کند.یک مدیر 8 ساعت و یک کارگر بیشتر از ده ساعت .چندین شیفت و شاید فقط برای خواب برگردد خانه اونوقت درامدها:کارخانه دار ملیاردی و مدیر ملیونی و اون کارگر بینوا هزاری.

کارزیاد عین یک زالو تمام روح زندگی را میمکدو تنها چیزی که باقی میگذارد جسمی است که روزها را شب و شبها را صبح میکند.کار باید بخشی از روز باشد نه همه روز.باید وقتی برای لذت بردن از زندگی باقی بماند.تفریح.معاشرت.پرداختن به کارهایی که دوست داریم و ورزش هم باید تو روزانه ها گنجانده شود.اصلا فرق زندگی ما ایرانیها با اروپاییها در همین هست.افراط و تفریط را ما خوب بلدیم.

شایدهم این یکی از دلیلهایی باشد که احساس میکنم مردم شهرستان نشین خوشبختر هستند.

 


نوشته شده در : دوشنبه 25 آذر 1392  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic