روزانه ها
دوشنبه
امروز فقط خوردم وخوابیدم ،وقتی حسم خوب نیست میخورم .فكركنم فقط یك كیلو همین امروز اضافه كردم.همسرم هم زیاد سرحال نبود ،فكركنم كمی نگران اینده هست.خواستم دلداریش بدهم اما خودم هم ته دلم به حرفهام اعتقاد نداشتم ،جالبه من و راستین زیادی بهم شبیهیم،شاید اگه كمی متفاوت بودیم بهتر میتونستیم همدیگه را كامل كنیم ،ما هردو باهم انرژیمون كم میشه و اكثرا باهم انگیزه پیدا میكنیم.نگران نتیجه زبان هستیم.الان برنامه بفرمایید شام كانا*دا هست و فكركردن به اینكه ما هم باید اونجا بودیم دیوونم میكنه،راستین كه رفت خوابید
سه شنبه
دکترها باید درسال برنامه های بازاموزی اجباری شرکت کنند.حالا چرا اجباری؟چون امتیاز دارندو برای تمدید پروانه مسئول *فنی سالیانه باید این امتیاز را داشته باشیم.بحث این امتیاز با امتیاز پروانه دا*روخانه فرق فوکولد.درسال کلاسهای مختلفی تشکیل میشود اما نمیدونم چرا همه یکجورهایی در میروند.مثلا یکنفر میرود برای دوسه نفر امضا میزند.تازه کلی سختگیری هم میکنند اما همیشه میشه تقلب کرد.یا اینکه لحظه اخر کلاس میروی و یکباره امضا ورود و خروج را با هم میزنی.امسال من گفتم مثل بچه ادم کلاسها را شرکت کنم. چون به اخر سال نزدیکیم تندتندثبت نام کردم و بعد رفتم سایت را دیدم.حالا همیشه کلی کلاس قلب و اعصاب و کلیه بود اینبارصاف مباحث اجتماعی هست.کی حال دارد؟فردا را مرخصی گرفتم و قراره برای یکی از دوستهام هم امضا بزنم.ناچارا سه روزی کلاسم.اما اصلا ضمانت نمیکنم که در نروم.
.
پ ن.پاک نگران نتیجه هستم.تا جمعه احتمالا یکدور سکته میزنم.البته یک نوار تو مغزم گذاشتم که همش تکرار کند اینبار نشد بعد از عید دوباره امتحان میدهم تا اگر نشد سکته دوم را نزنم.میشه گفت حال و روز خوبی ندارم و بدجور دلم گرفته.انگار از حالا اماده عزاداری ام.