بازهم
راستش نمیدونم چطوری و با چه کلمه ای توضیح بدهم.ارصبح حسهای مختلفی را تجربه کردم.غم و غصه .عصبانیت اما قویتر از همه ناامیدی هست.دلم بدجوری گرفته و خیلی خیلی ناراحتم.صبح که نتیجه را فهمیدم.به اجبار رفتم سر کار اما برای شیفت بعد جایگزین پیدا کردم و اومدم خونه و خزیدم زیر لحاف .(تسلی دادن به شیوه اسمان).خیلی دلم میخواست میشد گم و گوربشوم و از این زندگی فرار میکردم اما ارزوی محاله.............صبح که همسرم زنگ زد بگه نتیجه را توسایت زدندو اورال 6 گرفتم باورم نمیشد.همش فکر میکردم شوخی میکنه و ازش میخواستم سربسر نگذاره اما خبری از شوخی نبود وبعد از شنیدن نمره ها شوک شدم .خصوصا نمره اسپیکینگ باورنکردنی بود. پیارسال عید و پارسال عیدنمره اسپیکینگ من 6.5 بود و تو این حدودا دوسال گذشته وضع زبان من حسابی بهتر شده بود.امتحان را هم خیلی بهتراز قبل دادم.حدسم 7 و تو بدترین حالت 6.5 بود اما ممتحن بی انصاف 6 داده .میگم بی انصاف چون واقعا 6 حقم نبود.بقیه اسکیلها هم دست کمی از اسپیکینگ نداشت.
اسپیکینگ 6
لیسنینگ 6
ریدینگ 6
رایتینگ 5.5
اورال 6
شانس پی اچ دی که کاملا صفر شد و حتی شانس فوق لیسانس هم خیلی خیلی کم شد.بعید میدونم برای امسال بتونم پذیرش بگیرم.هم از لحاظ هزینه و هم روحی این قدرت را تو خودم نمیبینم که بلافاصله برای امتحان دیگه ای اماده بشوم.اگه نتونم پذیرش بگیرم بعد از عید................. حرفش را هم میزنم حالم بد میشود.مگر یک ادم چقدر توانایی برای جنگیدن دارد.عمرم فقط به شکست گذشت و تلاش برای تغییر.
واقعا مشکل از کجاست؟چرا بعضیها از جمله برادربی معرف خودم و خانمش که بسختی فرانسه حرف میزنند منتظر مدیکالشون هستند و یکی مثل خودم تلاش و شکست چاشنی زندگیشون هست.مگر نه اینکه نتیجه و ثمره برای کسی هست که تلاش میکند..........اما همین جا عملا قانون زندگی خودش را نقض میکند.میدونید اصلا این قوانین برای ادمهایی مثل من گفته شده تا سرمون به کار خودمون گرم بشود و بیخیال بی عدالتی های زندگی بشویم.دلخوشی پوچ .لعنت به این زندگی که تنها کاری که خوب بلد هست کشتن امید من بوده................دارم فکر میکنم اخرین باری که خبر خوبی شنیدم و واقعاشاد شدم کی بوده باور میکنید یادم نمیاد؟؟؟؟؟!!!!!!!!!یادم نمیاد کی زندگی روی خوشش را به من نشون داده.
من قبلا برای قبولی در دندانپزشکی و پزشکی همه این حرفها را زدم ولی حالا که سالها گذشته فهمیدم اصلا به درد اون رشته ها نمی خوردم. احساس می کنم گفتن این جمله که خیر در چیزی است که اتفاق می افته برات ملموس و جالب نیست ولی بعدها می فهمی که همینطور بوده.
شاد باش. برای زندگیت در همین جا برنامه بریز در کنارش تلاش برای رفتنم بکن استرست که کم شه قطعا نتیجه بهتر میشه.حال داری دوباره بری اونجا همه چی از اول؟؟؟؟
بابا بی خیال دنیا از لحظه هات لذت ببر هانی.