قدم نو
اول میخوام از تموم دوستهای خوبم تشکر کنم.خیلی جالب هست که ببینی قواعد اینجا با دنیای واقعی فرق میکند.تودنیای واقعی دوستها را فقط تو مهمانیها و شادیها میشه پیدا کرد.خیلی سخت میتونی کسی را پیدا کنی که گوش شنوایی برای غمهات داشته باشد .اما اینجا برخلاف تصورم خیلیها باجملات محبت امیزشون حمایتم کردند.عصایی شدند تا زمین نخورم و سنگ صبوری برای غمم شدند.میتونم بگم به لطف شما دوستان شکستم اما خورد نشدم.به زانو افتادم اما به خاک نیافتادم .پس ممنونم.
لبخند تلخی به لبم میاد وقتی چند ماه گذشته را مرور میکنم.اینهمه درس و زحمت و استرس هیچ شد.درواقع برگشتم سر نقطه اول.انگار نه انگار که این ماهها وجود داشته.انگار نه انگار اینهمه زحمت .همش پرید و رفت.حکم شاگرد دبیرستانی پیدا کردم که پشت سد کنکور گیر کرده.هرچند نتایجم بهتر شده اما هنوز برای ماهی قرمزی که میخواد از سد بپره کافی نیست.امروز یکسررفتم فرومهایی که بچه های مختلف میان و از شانس پذیرششون سوال میکنن.وحشت کردم برگشتم.تصمیم گرفتم فعلا دور اینجور فرومها نگردم و اگر یکبار خواستم اقدام کنم.بسپارم دست مشاور. چون دیگه حوصله و انگیزه نامه نگاری با استادها و زمان گذاشتن رو پذیرش را ندارم.
دیگه براتون بگم که فعلا میخوام شیفت کنم روی برنامه کاریم.خیلیهاتون میدونید که من قصد تحولات اساسی کاری داشتم .فقط چون درگیر درس شدم بتعویق افتاد.حالا فشار مالی و مفت کار کردن برای دیگران هم اضافه شده و کارد به استخوانمان رسیده.البته این تغییر تحول هم کار یک شب نیست و چند ماهی حسابی درگیرمون میکند.خصوصا شش ماه اول کار حضور و تلاش شبانه روزی میخواد.بهرحال اولین قدم فروش خانه ای هست که داریم و برای هفته بعد اگهی دادیم. بازار هم که خیلی خیلی کساد هست و خود فروش برامون قصه میشود.