امروز:

دردزنهای جامعه من

میخوام از تجربه خودم بعنوان یک زن وازاجتماعی که دراون زندگی میکنم حرف بزنم.مساله ای که حتما خیلی از زنهای جامعه ما تجربه اش کردند.چندوقت پیش تو وبلاگ یکی از دوستان مطلبی خوندم درمورد اینکه میشه چندنفرکاملا غریبه ار همنشینی و یک صحبت شیرین در یک مکان عمومی ویا درهنگام خرید لذت ببرندوروز خوبی برای خودشون بسازند.اما ایا این قضیه درمورد زنان جوان جامعه ما هم صدق میکنه؟خوب قرار نیست بحث روانشناسی یا جامعه شناسی بکنم فقط از تجربه خودم میگم.سالهاست به این نتیجه رسیدم نباید با مردهای غریبه هم صحبت بشم.سالهاست که سکوت و نگاه سرد و رفتار بیتفاوت رادراماکن عمومی به صحبت و لبخند درتاکسی و اتوبوس و هرجای دیگیری ترجیح داده ام.هرموقع غیر از این رفتارکرده ام ازاردیده ام.از صحبتهای منظوردار،از واکنشها،از نگاههای بدوزشت و فراتر از ان از رفتارهای زشت مردان جامعه ام.حتی با لباس ساده ،بدون ارایش و درکوچه و خیابان هم درامان نبوده ام. ومتاسفانه این تجرببه تلخ وحتی روزمره تمام دختران این مرزوبوم هست.مسلما تعریف خاصی برای این ازارها در روانشناسی تعریف شده.اما مشکل اصلی وسعت و شیوع این بیماری تو جامعه ما هست.مسلمازنان بیمارهم داریم.اما بندرت و خیلی نادرشنیده شده مردی در کوچه و خیابان مورد ازارازطرف یک زن واقع شده،اونقدر بندرت که شنیدنش باعث خنده ومزاح هم میشود.اما امان ازمتلکهای زشت و حتی ناموسی.امان از نگاههای زشت وعمیق ،امان از رفتارهای زشت ،از مزاحمتها.احتمالا هر دختری در عمرش دست کم یکبار تجربه بدی از رفتار فراتراززشت هم داشته که تا مدتها عذابش داده.......گفته میشود چادر امنیت می اورد.اما دقیقا مشکل درهمین جمله متبلور است.چرا باید جامعه ای انقدر ناامن  ووحشیگونه باشه که چادر نجاتی برای ان توصیف شده،چه بسا که ان هم کاملا باعث رهایی یک زن از نگاه و کلام زشت مرد نمیشود.مردی که حتی شرم نمیشناسد.مردی که انقدر احساس امنیت میکند که در یک خیابان یا فضای عمومی متلکی بگوید و ادمهای دیگر بیتفاوت  وکرردشوندوبروند.مردجامعه ای که متلک و ازار جنسی را از افتخاراتش بداند و با غرور از ان درمقابل دوستانش سخن بگوید.حتی پرسیدن یک سوال ساده ،ادرس یادرخواستی از راننده تاکسی،عابری ،یا صحبتی کوتاه درمغازه و خیابان حمل برمنظورمیشود اگربا نگاه سرد،لحن سرد همراه نباشد.چه برسد به لبخند و شوخی و صحبت و بحثی کوتاه.اچه برسد به لذت بردن از معاشرت باادمهای غریبه.پس بازهم مثل هرروزازتمامی این سالها قبل از بیرون زدن از خانه نقابی سرد بر چهره میکشم .برق را از چشمانم میربایم.مطمین ترین مسیرها و امنترین ساعتها را انتخاب میکنم تا از مردان جامعه ام در امان باشم.

مطمئنا مردهای خوب، واقعیات جامعمون را میدونند و شاهدند و این پست را به خودشون نمیگیرند...


نوشته شده در : چهارشنبه 20 فروردین 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic