رضایت
یکبارمحمدعلی عزیز یکی از دوستهای خوب وبلاگ از من در مورد هدف و برنامم در اینده دور پرسید.اونموقوقع اونقدر درگیر انتخاب بودم که گفتم نه هدف خاصی ندارم اما بعد که خوب فکر کردم دیدم که میدونم از زندگی چی میخوام.
رضایت ،هدف من از زندگی این هست.حالا این که من رضایت را تو چی میبینم باعث میشه زندگیم جهت پیدا کنه.اولین خواسته من را که دیگه خواجه حافظ هم میدونه.سالهاست برای رفتن تلاش کردم و این تلاشها و خواسته عمیق چندساله برای تجربه زندگی توی یک کشور جهان اولی باعث شده یک حفره بزرگ و خیلی عمیق توی قلبم ایجادبشه که با هیچی جز رسیدن پرنمیشه.پس بحثی راجع به این نیست و یکروزی میروم.
خوب دومین خواسته من از زندگی رفاه هست.برای هرکسی رفاه تعریف خاصی داره.یکنفر رفاه را درحد براورده شدن نیازهای اولیه و واجب زندگیش میدونه.اما تعریف من توانایی خوب زندگی کردن هست.اینکه بتونی راحت مسافرت بری بدون اینکه دغدغه کار داشته باشی و از این قبیل.خوب این ارزو باید با توانایی و پتانسیل هرکسی تعریف بشه و به ابزاری هم احتیاج داره.ابزار من رشته و تجربه ام هست.رشته من این پتانسیل را داره و برای بالفعل شدنش هم مقداری پول اولیه لازمه که سالها کارسخت وفشرده، تجربه و این پول اولیه را دراختیار من گذاشته.رفتن میتونه شکل وشمایل رسیدن به این ارزو را عوض کنه اما خودش را عوض نمیکنه.درواقع سالها کارتومنطقه محروم باعث شده امتیازخوبی برای تاسیس داروخانه داشته باشم.وچه برم چه نرم داروخانه سرجای خودش باقی میمونه.زمان کنکور این رشته را بی هیچ تحقیقی انتخاب کردم.ندندونپزشکی و بعد یکی درمیون داروسازی و پزشکی.درواقع تو ایران رتبه هست که منجربه انتخاب رشته میشه و از طرفی هیچ دوره وکارگاه واگاهی خاصی درمورد رشته های مختلف برای دبیرستانیها وجودندارد.من هم مثل بقیه.رشتم را انتخاب کردم بدون اینکه چیزی راجع بهش بدونم و جالبه که اصلا بهش علاقه هم نداشتم.......اما اینبار وضعیت فرق میکنه.با اگاهی رشته تحصیلیم را دنبال میکنم.اول از همه عمری را برای کاشتن و بزرگ کردن این نهال گذروندم .عاقلانه نیست حالا که وقت ثمردهی این درخت رسیده بکل قطعش کنم.درثانی این رشته میتونه درخارج از کشور هم پولساز باشه دومین هدف من را هم تامین کنه،فقط احتیاج به سعی وتلاش مضاعف داره.بقولی دوباره دوران دانشجویی و درس.
ازطرفی بدم نمیاد درسم را ادامه بدهم و ازلحاظ علمی به درجه بالاتری برسم.بااینحال هدف اصلی من نیست.چرا؟چون علاقه ای به ادامه تحصیل وگرفتن تخصص تو ایران ندارم.درواقع پاداشها یا بقولی انگیزه مادی ومعنوی خاصی برای ان توی ایران پیدانمیکنم.اما درصورتی که از ایران خارج بشم این ادامه تحصیل به گرفتن موقعیت بهتر اجتماعی ومادی بهم خیلی کمک میکنه.
هدف بعدی من کیفیت بهتر زندگی هست.یک مقدارش به پول برمیگرده که باعث میشه از زندگی بهتراستفاده کنم و یکمقدارش به دیدو شخصیت خودم ربط پیدا میکنه.اینکه دست از نگاه به اینده دوربردارم و اجازه بدم لحظه تو وجودم سرازیربشه.مثبت فکرکنم و مثبت ببینم.خوشیهای کوچیک زندگی را کشف کنم و از داشتنشون لذت ببرم.ازته دل قهقهه بزنم و بخودم با لبخندتواینه نگاه کنم.سالها سنگ صبوربودن وتلاش بی نتیجه باعث شده طرزفکرمنفی بینی من به همسرم سرایت کنه که باید هردوباهم تغییرکنیم.ما دوستهای خیلی کمی داریم.ولازم دارم از لحاظ اجتماعی پیشرفت کنم و درکل از زندگی اجتماعیم احساس رضایت کنم.این تغییرفکرنیاز به اگاهی دقیق و بینش درست داره .به تنهایی میتونه ناموفق و خیلی کوچیک باشه .برای این تغییر هم قصددارم از مشاور و کلاس یا کارگاههای رشد شخصی کمک بگیرم.
میمونه برنامه های کوتاه مدت برای رسیدن به این ارزوهای بلندمدت که تو پست بعدی اونها را لیست میکنم