مرگ یا درد؟
بشدت توصیه میکنم اگر امادگی روبرو شدن باحرفهای ناراحت کننده را ندارید از خوندن این پست اجتناب کنید
فکر کردن به مرگ برای هرکسی ترسناک و سخته.با اینحال دوگروه از ادمها وجوداره،کسانی که مرگ نزدیکانشون را تجربه کرده اند وکسانی که غیر از ادمهای غریبه مرگ را از نزدیک ندیده اند.گروه اول مرگ را میشناسند.میدونند دیر یا زود سراغشون میاد.میدونند ممکنه هرلحظه این اتفاق بیافته و خیلی ساده با مرگ دست به یقه بشند.درواقع مرگ میتونه در پس هر اتفاق ساده خوابیده باشه.میخوریم زمین و سرمون از فاصله چندسانتی میز رد میشه میگیم شانس اوردیم و میگذریم درصورتی که همین اتفاق ساده میتونست مرگمون را رقم بزنه.کماکان که برای خیلیها رقم میزنه.وگروه دوم گروهی هستند که مرگ را یک اتفاق خیلی دور برای خودشون و نزدیکانشون میدونند.مثلا بعد از صد و بیست سال بر اثر پیری مفرط و دررختخواب.اونها اونقدر مرگ را دور میبینند که گاهی ازش نمیترسند چون هیچ تصوری از عمق غم و اندوه اطرافیان ندارند.مقوله مرگ برای اونها مثل دیدن یک فیلم سینمایی هست که خیلی متاثرکننده و ناراحت کننده هست اما تو فیلمه و برای اونها نیست.
همونطور که میدونید من جز گروه اولم اما تا هفت سال پیش جز گروه دوم بودم تا اینکه برادرم فوت کرد.معتقدم هیچ لزومی نداره تا گروه دوم احساسات گروه اول را درک کنند.اصلا بهتره درک نکنند و ارزو میکنم هیچوقت درک نکنند و باشند وهمون مرگ صد و بیست سالگی در اوج پیری .
حالا میمونه نوع خاصی از مرگ.مرگ تدریجی.مرگی که یکدفعه حادث نمیشه .مرگ بر اثر امراض غیر قابل درمان و گاهی خیلی جدی مثل سرطانهای بدخیم و کشنده.و البته درداور.
شاید تو اخباریابرنامه های مستند شنیده باشید یا حتی ممکنه با دوستهاتون یا مثل من سر کلاس زبان درموردش بحث کرده باشید.درواقع هیچ قانونی برای خلاص شدن از زندگی زجراور وجودندارد.یادمه چند وقت پیش برنامه ای را دیدم که ادم معلولی که برای هر حرکت کوچیکی به پرستاروکمک احتیاج داشت درخواست مرگ با انتخاب خودش را داشت.اما قانون بهش اجازه نمیداد ودررسانه ها بحث های زیادی بر دادن یا ندادن این حق سر گرفت.درواقع این فرد برای خودکشی هم احتیاج به کمک داشت. ولی بنظر من هیچ کسی جز خود فرد مریض نمیتونه شرایط اون فرد رادرک کنه و برای اون تصمیم گیری کنه.اگه اون فرد مرگ را ترجیح میده چرا باید مانعش بشیم.بهرحال بعضی فرد مریض را عاری از قوه تشخیص برای تصمیماتش میدونند.اما بنظر من اگه اون فرد سالم بود یا امید به سلامت داشت ارزوی مرگ نمیکرد.بعضی هم پیشرفت علم و تکنولوزی را بهونه میکنند اما ایا این بهونه ای برای ندادن این حق نیست؟
حدوداشش ماه پیش بود که شنیدم یکی از بستگانم برای تومور مغزیش که عود کرده بود عمل دومی دارد.همون موقع تو دلم براش ارزو کردم از زیر عمل نیاد بیرون.با شناختم از پزشکی میدونستم که این فرد عمر کوتاه و زجراوری خواهد داشت.متاسفانه عمل دوم انجام شد.اما تومور سریعتر از قبل برای بارسوم برگشت .ماههایی سخت برای خودش و همسر و دو دختر نوجوونش که شاهد اب شدن و دردکشیدن پدرشون بودند. مردی شاداب قوی وورزشکار و خندان و روحیه باید با جلاد مرگ دست و پنجه نرم میکرد.سردردهای شدید.کوری و بعد ناشنوایی ودرد و درد ودرد ودراخرمرگ در روز جمعه گذشته.........همونطور که میدونید مغز کنترل کننده تمام اعمال ارادی و غیر ارادی وحیاتی بدن از جمله کلیه قلب و تنفس هست.مرگی سخت.
ومن موندم واین سوال که ایا بهتر نیست راهی برای رهایی از اینهمه درد به انتخاب خود مریض بگذاریم.بهتر نیست بجای باقی موندن تصاویر درداور و فوق العاده ناراحت کننده برای اطرافیان خاطره ای از روزهای سلامتی و شادابی فرد محکوم به مرگ داشته باشیم.جواب حقیقی این سوال راتنها خود مریض و افراد خیلی نزدیک میدونند و ارزو میکنم هیچوق هیچوقت هیچوقت جز این گروه نباشیم.
یادش باقی