امروز:

تغییرمثبت

» نوع مطلب : روزهای رویایی پیش از رفتن ،خودشناسی ،

امروز که رسیدم داروخانه با جمعیت سیاه پوشی روبروی خانه بغلی مواجه شدم.نگاه کردم دیدم عکس پسر خیلی جوونی هست.ماشین را بردم کوچه پشتی تا پارک کنم دیدم یک مرد جوون با سر و لباس خیلی فقیرانه کف کوچه دراز کشیده.و دوتا اقا هم اونطرفتر ایستادن.نزدیک که شدم پرسیدم چی شده گفتند میگه تشنج کردم.رفتم بالاسرش.گفت قرصم را بهم بدید.تو کوله پاره و کهنه اش را گشتم یک برگ قرص کاربامازپین پیدا کردم.بهش گفتم نیاز به امپول ضد تشنج داری.برم برات از داروخانه بیارم.اروم گفت نه.مردم جمع شدند.گفت قرص سدیم والپروات را میخوردم گیرم نیومده برای همین حالم بد شده.قرصی نبود که نباشه .حدس زدم منظورش خارجی این قرصه که گرونه و احتمالا نخریده.اومدم داروخانه و یکنفر را فرستادم تا براش این دارو را ببره.جمعیت جلوی داروخانه بیشتر و بیشتر میشد.پسر جوون توزده سال بیشتر نداشته و دوهفته داشته تابیست ساله بشه.درست مثل برادرم.اونهم دوماه تا تولد بیست سالگیش مونده فوت کرد.این پسر با موتور بوده وسرعت بالا و زمین خورده وضربه مغزی شده.وقتی میبردنش بیاد برادرم یواشکی کلی اشک ریختم.

ازاول هفته هم دارم وبلاگ سبزسبز دوست خوبی را میخونم.که سهم امروز هم بخش فوت مادرش بودکه  اونهم بینهایت غمناک بود.اونجا هم گریه کردم.وبلاگ سبزومثبتی که قصددارم باخوندنش یاد بگیرم چطور میشه مثبت دید.چطور میشه از دختری مثل همه ما اینقدرتغییر کردوبه این درجه از زیبا بینی و مثبت دیدن زندگی رسید.ارامش یاطبیعت زیبای استرالیا .تنهایی یاکتاب.اعتقاد به امورماورایی یا خوداگاهی برای تغییر؟

یک نگاه به خودم میکنم.مدتها است که دیگه به متافیزیک از هرنوع و اسمی اعتقادندارم.اخریش اعتقادبه انرزی  بودمثل قانون جذب وانرزیهای مثبت ومنفی اونهم به احترام علم و فرمول معروف انیشتن البته انرزی منفی هم تعریف علمی نداره.اما حالا حتی نگاهم به این موضوع هم کاملا علمی شده.بهرحال این دلیل نمیشه که ادم زیباییها را نبینه.مثبت و زیبا فکرنکنه و بخاطر خوبیها واتفاقهای خوب سپاسگزارنباشه.

امیدوارم من هم تغییر کنم.امیدوارم من هم بمرور با پیداکردن یک گوشه دنج زیبا تو این دنیا ارامش ونگاه زیبا ومثبت  را پذیرای دلم کنم .

 

 

 

فردا روز مصاحبه کشوراروپاییمون هست.همه مدارک را اماده کرده ایم بجز مدرک سابقه تحصیلی بنده که بخاطراشتباهات مداوم دارالترجمه تا امروز حاضرنشده. امروز صبح همسر رفته  بودتحویل بگیره باز دوباره همون سابقه کارقبلی که پربودازاشتباهات زمانی را اشتباهی ترجمه کرده بودند.دیگه همسرم شاکی شده که چرا اینقدراهمال کاری وسهل انگاری .وخودش در تک تک مراحل ترجمه تا فرستادن برای دادگستری حضورداشته برای جلوگیری از اشتباهات احتمالی.این پسر خوب هم تو این جورمواقع به من خبرنمیده تا مشکل کاملا رفع ورجوع بشه بعد بعنوان اتفاقات روز فقط تعریف میکنه که چی شده بوده.درواقع اگه این مدرک اماده نمیشد خودبخودوقت سفارت فردا راباید کنسل میکردیم

راستی  ای بیست من اومد اما بدون اسم همسر که میل زدیم برای اون هم بفرستند.هنوزازدوتادانشگاه دیگه خبر نیست.

دیشب با دوست یکی از دوستهام که سانفرانسیسکو درس میخونه حرف زدم.میگفت اونهم برای مستر دوباره اقدام کرده بود وبدون فاند.سه سالی هست که اونجادرس میخونه وتموم این سه سال با هزینه خودش بوده.میگفت از ادمهای عشق امریکاست .مدت کوتاهی اروپا بوده اما ام ری کا یکجای دیگه هست.به این امید رفته بوده که بعد از یک ترم خوب درس بخونه و فاند بگیره اما چون رشتش علوم انسانیه تاحالا فقط از جیب خرج کرده.میگفت خیلی خیلی سختی کشیده.وبهتره باپشتوانه خوب برم.خلاصه خیلی ترسیدم.خیلی.واقعا نمیدونم چیکارکنم وحسابی موندم تو دوراهی.

امیدوارم بهترین تصمیم را بگیریم.

 

 


نوشته شده در : سه شنبه 30 اردیبهشت 1393  توسط : اسمان پندار.    نظرات() .

بانوی بارانی
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 15:57
بهترین هارو برات ارزو دارم دوست خوبم ...
خدا برادرت و حفظ کنه :)
پاسخ اسمان پندار : چطوری بانوجون؟نگرانت بودم.خوشحالم روحیه ات بهتره.زندگی پرازفرازونشیبه.خوبی نشیبها اینه كه بعدش قراره پروازباشه.برات بهترین روزها راارزومیكنم
من دوبرادرداشتم یكی بتازگی سی وسه ساله شده وبرادر دومم كه اگه بود بیست وهفت ساله بود.جاش خیلی خالیه.
امیدوارم خودت وخانوادت همیشه سالم وشادباشید
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Website Traffic | Buy Targeted Website Traffic