درهم
سلام و صبح بخیر.حال احوال؟خانواده خوبن؟چطور مطورید؟همونطور که مستحضرید بنده تقریبا همه پستهام را از محل کارم اپ میکنم.بعد موضوعات خوشگل توی راه و درحین رانندگی بمن وحی میشه.اما دراوردن همین وحی به نوشته وسط شلوغ پلوغی کار میشه بلبشویی که تاحالا شاهدش بودید.شاهکارکنم رشته حرف از دستم نره وغلط گرامری و تایپی نداشته باشم......خلاصه اینها را نگفتم که بگم قراره از این ببعد ازخونه اپ کنم.نه از این خبرها نیست.درواقع دارم بهونه میارم برای مطالب قروقاطی که میخونید.
درواقع هرکدوم از این موضوعات میتونست برای خودش پستی باشه اما بدلیل اینکه همون موقع چاپ ونوشته نشده به تبصره مرور زمان خورده و شده یک خط یا حداکثر یک پاراگراف.
اول اینکه دیشب برنامه مستند فریمن را دیدید؟ندیدید? ببینید جالب بود.همین.
دوم اینکه یکنفر خونمون را پسندیده و قرار بود درظرف همین امروز و فردا قولنامه کنیم.حالا صاف دیشب جلسه ساختمانمون بود و گفتند یک بساز بفروش پیدا شده و میخوان خونه را خراب کنن و بسازن.البته از تجربه های قبلی میدونیم از همین مرحله تا لحظه ای که کلنگ بخوره یکسالی طول میکشه.اونقدر که ماشاله ما ایرانیها همه قولهامون و حرف و قرارهامون درسته.حالااین وسط موندیم چیکار کنیم.به همین خریداربفروشیم ایا؟ .دودونگش را به یک ادم مومن بفروشیم تا پول اولیه رفتنمون را جور کنیم ایا؟.همه اش را به یک ادم مومن بفروشیم.ایا؟(منظور از ادم مومن میتونه فامیلی باشه که این خبررا بهش میدیم و مایل به سود کردن هست)و چون من وراستین به دمکراسی و حق رای خیلی عقیده داریم.ایشون میگه بهتره خونه را کامل بفروشیم و بنده فکر میکنم بد نیست دودنگش را بفروشیم و سودکنیم:) البته ثابت شده اکثرا فکرهای من راحت عملی نمیشه وفکرهای راستین عملیتر و منطقیتر هست:)
اهان یادم رفت براتون از وقت مصاحبمون بگم.چهارشنبه صبح وقت داشتیم.مصاحبه به زبان شیرین فارسی بود.مدارک را تحویل گرفتند و بیومتری (گرفتن عکس و اثر انگشت )را انجام دادند.باوجود سعیمون برای کامل بودن مدارک باز یکی دوتا نقص داشتیم که تا دوساعت بعد بردیم تحویل دادیم.مقصر هم ما نبودیم.مثلا گفته بودن یک برگ کپی از پاسپورت.اما از صفحه همراه و صفحه سفرها هم با وجود نوبودن پاسپورت من و خالی بودن این صفحات باز هم کپی میخواستند.بعد خیلی از مدارک را هم که گفته بودن اماده کنیم حتی نگاه هم نکردن.مثل رزومه.ترجمه شناسنامه و از این قبیل.خلاصه بخوبی وخوشی تموم شد رفت.نتیجه هم معلوم نیست دوماهه تا شش ماهه و گاهی ادمهای بدشانس هشت ماهه گرفتند.بهرحال اینجا الویت دوم ما هست اما اگه همین هم شد کلی خوشحال میشیم چون تاشش ماه پیش همین موقعیت را هم نداشتیم.
دیگه از برادرم و خانم و پسر چهارسالشون بگم.تا امروز دقیقا سه هفته هست که ساکن مونترال شدند.دوهفته ای خونه دوستشون بودندو ایشون خیلی به این دو برای کارهای اولیه و خونه گرفتن کمک کرد.گفته بودم زمانی که اونها اقدام کردن نیازی به مدرک زبان نبود و ایندو هم فقط زبان فرانسه را درحد بیسیک یاد گرفتند و بقیه مراحل یادگیری را برای زمانی که در محیط قرار گرفتند گذاشتند و جالبه اونقدر ایرانی اونجا هست که عملا الان هم از یادگیری تو محیط خبری نیست.فقط وقتی برای باز کردن حساب رفته بودن انقدر زبانشون ضعیف بوده که بانک مترجم گرفته:)) تو نگاه اول این شهر بنظر برادرم خیلی قدیمی رسیده و هیچ ارجحیتی نسبت به تهران یا حتی شهر خودشون نداشته.اما الان میگن امکاناتی که دولت بهشون میده خیلی خوبه و خوشحالن.مثلا بمحض شروع کلاسهای زبان رایگانشون دولت نفری پانصد دلار بهشون کمک میکنه.فقط این وسط فینگیل بچه داره اذیت میشه.سنش هنوز اونقدر نیست که فاصله ها را متوجه بشه.خانوادش از لحاظ تربیتی خیلی خوب عمل میکنن و نمیشه بهشون خورده گرفت.اما این کوچولو چند وقت پیش دستهاش را بالا برده و گفته فرشته ها من را بغل کنید و ببرید ایران.....این را که شنیدم دلم خیلی براش کباب شد.....امیدوارم زودتر به محیط جدید عادت کنه.
خودمن هم چندماهی هست زبان را بوسیدم گذاشتم کنارواصلا حوصله انگلیسی خوندن ندارم.راستین هم که بدتر.نه.جدی جدی الان دل و جون زبان را ندارم.فعلا بیخیال.جالبه که تو i20 من زده تاریخ شروع کلاس 3 سپتامبر هست که برای من بیشتر به جک شبیهه.شاید اگه برادرم الان خارج از ایران نبود بکل اعتقادم را به عملی بودن مهاجرت برای خودم از دست میدادم.انگار که لازمه من هرسال یکسری مدارک بفرستم و نشه و بازسال دیگه روز از نو روزی از نو.برای همین این تاریخها برام خیلی خیلی دور از دسترس بنظر میاد.
خوب اخر هفته هم میخوام برم دیدن خانوادم و بریم باغ میوه و میوه خوری.جای همگی خالی.بنظر من که میوه از رو درخت چیدن و خوردن یک صفایی داره که هیچ میوه ای تو این کیسه های نایلونی نداره .امیدوارم تا اخر هفته زردالوها و گیلاسها برسه.خوشبختانه این باغ پرمیوه متعلق به خاله بنده هست واونقدر درخت میوه داره که اگه تموم فصل هم بریم و بخوریم و ببریم باز هم کلی درخت با میوه هاش میمونه که متاسفانه خشک میشه و از بین میره.حیف.
دیگه حرفی برای گفتن ندارم .فعلا خداحافظ